کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پردگی
/pardegi/
معنی
۱. پردهنشین؛ پوشیده؛ درپرده.
۲. (اسم) [مجاز] زن؛ دختر.
۳. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] پردهدار؛ حاجب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پردهنشین، زن، مستوره
۲. پردهدار، حاجب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پردگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پردهنشین، زن، مستوره ۲. پردهدار، حاجب
-
پردگی
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (ص نسب .) 1 - راز، هر چیز پوشیده . 2 - مستور، زن و دختر باحجاب . 3 - حاجب .
-
پردگی
لغتنامه دهخدا
پردگی . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) هر چیز پوشیده . مستور. محتجب . مُخَدَّر. مخدّره . مُستّره . مستوره . مُقَنَّع. نقابدار : سراپرده کشیده ابر دی ماه چو روی ویس گشته پردگی ماه . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).آنکه رخش پردگی خاص بودآینه ٔ صورت اخلاص بود. ...
-
پردگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پرده) ‹پردگین› pardegi ۱. پردهنشین؛ پوشیده؛ درپرده.۲. (اسم) [مجاز] زن؛ دختر.۳. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] پردهدار؛ حاجب.
-
واژههای مشابه
-
پردگی گشتن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ. گَ تَ)(مص ل .)در حجاب شدن ، پنهان شدن .
-
خاتون و پردگی
فرهنگ گنجواژه
بانوی محترم.
-
جستوجو در متن
-
پردگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پرده) [قدیمی] pardegin = پردگی
-
مستوره
واژگان مترادف و متضاد
پردگی، زن، مخدره، مقنع، ناموس، نهفتهرو
-
تستیر
لغتنامه دهخدا
تستیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی کردن دختر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده کردن و پرده بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنهان ساختن . (از متن اللغة). پوشیده کردن . (از اقرب الموارد)...
-
منهتک
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ تِ) [ ع . ] (اِفا.)1 - دریده ، شکافته شده . 2 - مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد؛ بی پروا.
-
موقونة
لغتنامه دهخدا
موقونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) دختر پردگی . (منتهی الارب ). دختر پردگین . (آنندراج ).
-
پردگین
لغتنامه دهخدا
پردگین . [ پ َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) پردگی . مستوره . مخدّره : جاریة مکنَّه ؛ دختر پردگین کرده شده . (منتهی الارب ).
-
بنات الخدود
لغتنامه دهخدا
بنات الخدود. [ ب َ تُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب ) زنان پردگی . (مهذب الاسماء).