کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پردک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پردک
/pardak/
معنی
لغز؛ چیستان: ◻︎ ز پردکهای دورادور بسته / که از فکرش دل داناست خسته (امیرخسرو: لغتنامه: پردک).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پردک
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (اِ.) لغز، چیستان .
-
پردک
لغتنامه دهخدا
پردک . [ پ َ دَ ] (اِ) چیستان . لُغز. (برهان ). اُلقیه . آبدَه . مُعما. اُغلوطه . کِرمَک . کِروَس . کِردَک . وَبَردَک . چَربَک . نَردَک . بَردَک . بَرد. چَرمَک . لُوتَر. لُوترا : ز پردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.و در نسخه ٔ...
-
پردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بردگ، پرد› [قدیمی] pardak لغز؛ چیستان: ◻︎ ز پردکهای دورادور بسته / که از فکرش دل داناست خسته (امیرخسرو: لغتنامه: پردک).
-
جستوجو در متن
-
پرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pard = پردک
-
چیستان
واژگان مترادف و متضاد
بردک، پردک، پرسیدنی، لغز، معما
-
کروس
لغتنامه دهخدا
کروس . [ ک ِ وَ ] (اِ) لغز و چیستان . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بردک . پردک .
-
کردک
لغتنامه دهخدا
کردک . [ ک ِ دَ ] (اِ) لغز و چیستان باشد و آن را به نظم و نثر از هم پرسند. (برهان ) (آنندراج ).معما. (ناظم الاطباء). رجوع به لغز، چیستان ، معما، پردک ، بردک و احجیه شود.
-
بردک
لغتنامه دهخدا
بردک . [ ب َ دَ ] (اِ) افسانه . (برهان ) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان . (برهان ). افسانه . اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه . (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف ) : زبردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.بعضی...
-
حجیا
لغتنامه دهخدا
حجیا. [ ح ُ ج َی ْ یا ] (ع اِ) چیستان . پردک . (مهذب الاسماء). بردک . لغز. اغلوطة: حجیاک ما فی یدی ؛ مانند: اخرج ما فی یدی و لک کذا. (از منتهی الارب ). || آن کس که محاجاة کند: انا حجیاک فی هذا؛ ای من یحاجیک . (منتهی الارب ).
-
نردک
لغتنامه دهخدا
نردک . [ ن َ دَ ] (اِ مصغر) مصغر نرد. || (اِ) لغز.چیستان . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || افسانه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به این معانی مصحف بردک و پردک است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به بردک شود.
-
چیستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چیستآن] (ادبی) čistān معمایی که بهصورت منظوم از چیزی و با دادن نشانیهای آن مطرح میشود، مانندِ «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهندُم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح با...
-
کرمک
لغتنامه دهخدا
کرمک . [ ک ِ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر کرم . (برهان ) (آنندراج ). کرم کوچک . (ناظم الاطباء). کرم خرد. (یادداشت مؤلف ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگه می بتافت . رودکی .سبک سیمبر پیش مادر بگفت از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت . فردوسی .تو که ا...
-
برد
لغتنامه دهخدا
برد. [ ب ُ ] (مص مرخم ) مصدر مرخم بردن : ببردند چیزی که بایست بردبنزدیک آن مرد بیدار و گرد. فردوسی .بخواری همی بردشان خواستندبتاراج و کشتن بیاراستند.فردوسی .- جان برد ؛ بردن جان . نجات جان : به جانبرد خود هرکسی گشته شادکس از کشته ٔخود نیاورد یاد. نظا...
-
چیستان
لغتنامه دهخدا
چیستان . (اِ مرکب ) (چیست + آن ) لغز که بکلمه ٔ «چیست آن » ابتدا شود.لغز را گویند و آن را اُحجِیَه نیز گویند. (جهانگیری ). به معنی پرسیدن باشد و آن را لغز هم گویند و به عربی اغلوطه خوانند. (برهان ). دیسان . لغز. اغلوطه . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی...