کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پردو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پردو
/pordo[w]/
معنی
بسیاردونده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پردو
لغتنامه دهخدا
پردو. [ پ ِ ] (اِخ ) (کوه ...) یکی از مرتفعترین قلل جبال برانس (پیرنه ) در اسپانیا به ارتفاع 3352 گز.
-
پردو
لغتنامه دهخدا
پردو. [ پ ُ دَ ] (ص مرکب )بسیاردونده . نیک دونده . مقابل کم دو: کم خور و پردو.
-
پردو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pordo[w] بسیاردونده.
-
جستوجو در متن
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِخ ) نامی است که در جبال برانس (پیرنه ) بچندین مسیل داده شده است . از آن جمله : گاودُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد.
-
فشغة
لغتنامه دهخدا
فشغة. [ ف َ غ َ ] (ع اِ) گیاه پیچک . (منتهی الارب ). لبلاب . (اقرب الموارد) (فهرست مخزن الادویه ). || پنبه ٔ اندرون نی . آنچه از شکم گیاه صوصلاء پردو پراکنده گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محضیر
لغتنامه دهخدا
محضیر. [ م ِ ] (ع ص ) محضار. اسب دونده . (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). اسب بسیاردونده : فرس محضیر؛ اسب پردو (نگویند فرس محضار). (ناظم الاطباء). ج ، محاضیر.
-
دو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دویدن) do[w] ۱. = دویدن۲. (ورزش) از رشتههای ورزشی دوومیدانی.۳. دونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پردو، کمدو، نیکدو.〈 دو استقامت: (ورزش) دویدن به مسافت ۱۵۰۰ متر یا بیشتر که قدرت و استقامت لازم دارد.〈 دو امدادی: (ورزش) دویدن چند تن...
-
پیرنه
لغتنامه دهخدا
پیرنه . [ رِ ن ِ ] (اِخ ) نام سلسله جبالی میان مملکت فرانسه و اسپانیا تقریباً بطول 430 هزار گز از پرپین یان تا باین . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد:پیرنه ، یکی از بزرگترین سلاسل جبال اروپاست و در طرف شمال اسپانیول بین بحر سفید و اقیانوس اطلس از جهت مشر...