کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرده بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پرده خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) آن که با استفاده از تصاویر و شمایل و با اشاره به آن ها به نقل داستان های حماسی یا دینی می پردازد.
-
پرده دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ. ص .) دربان ، حاجب ، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود.
-
پرده شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ) (اِ. ص .) 1 - نوازنده ، موسیقی دان . 2 - عارف .
-
پیش پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِ.) فیلم کوتاهی که دربردارندة منتخبی از نماهای حساس و جذاب فیلم اصلی باشد و نمایش فیلم اصلی را در آینده ای نزدیک نوید دهد.
-
میان پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِمر.) نقطه هایی که بین حروف پا پرده های متروک گذارند، نیم پرده .
-
سرای پرده
لغتنامه دهخدا
سرای پرده .[ س َ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سراپرده : سرای ملکت و در وی سرای پرده ٔ توچو باغ پرسرو از لعبتان چین و ختای . فرخی .تا ما بهفت ماه دگر خیمه ها زنیم پیش سرای پرده ٔتو گرد قیروان . فرخی .ملطفه ای بنزدیک آغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جایی ...
-
سالار پرده
لغتنامه دهخدا
سالار پرده . [ رِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاجب . دربان . حاجب بزرگ : چو سالار پرده سپهبد بدیدرها کردنش هیچگونه ندید. (شاهنامه چ بروخیم ج 1 حاشیه ص 231).رجوع به سالاربار و سالار شود.
-
میان پرده
لغتنامه دهخدا
میان پرده . [ یام ْ پ َ دَ / دِ ] (اِمرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نقطه هایی که بین حروف به جای حروف یا پرده های متروک گذارند. نیم پرده . || (در سینما یا تآتر) فاصله ٔ دو پرده ٔ نمایش . در فاصله ٔ دو قسمت مجزا از یک نمایش که پرده ٔ سن می افتد.
-
لیس پرده
لغتنامه دهخدا
لیس پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (در درشکه ) لیس . پرده ٔ چرمین درشکه و جز آن که بر روی پایها کشند حفظ از سرما یا برف و باران را.
-
مغز پرده
لغتنامه دهخدا
مغز پرده . [ م َ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پرده ای از دماغ که ام الرقیق نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
پرده کردن
لغتنامه دهخدا
پرده کردن . [ پ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روگرفتن زن .
-
پرده باز
لغتنامه دهخدا
پرده باز. [ پ َدَ / دِ ] (نف مرکب ) لعبت باز و خیال باز. (رشیدی ).
-
پرده بندی
لغتنامه دهخدا
پرده بندی . [ پ َ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دستان نشانی (موسیقی ).
-
پرده پوش
لغتنامه دهخدا
پرده پوش . [ پ َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ساتِر. ستار. (دهار). سِرپوش . رازدار. امین . سِرّ نگاهدار. مقابل پرده دَر : حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی .ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش . سعدی...
-
پرده پوشی
لغتنامه دهخدا
پرده پوشی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ستاری : ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم تست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار.حافظ.