کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرخو
/parxo[w]/
معنی
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند؛ کنور؛ کندوله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرخو
فرهنگ فارسی معین
(پَ خُ) (اِ.) = فرخو: پیراستن درختان ، بریدن شاخه های زیادی اشجار.
-
پرخو
لغتنامه دهخدا
پرخو. [ پ َ خ َ ] (اِ) حواطه . (السامی فی الاسامی ). جُوبه .(صراح اللغه ). جائی باشد که در کنج خانه ها سازند و پر از غله کنند. (برهان ). نوعی انبار است که در خانه ها از تخته و گل کنند ذخیره کردن غله را : کند مُدَخّرِ قدرش گه ذخیره ٔ جودبجای خُنب نطاق...
-
پرخو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parxo[w] جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند؛ کنور؛ کندوله.
-
پرخو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹فرخو› [قدیمی] parxo[w] ۱. بریدن شاخههای زاید تاک و سایر درختان؛ پر کاوش.۲. کندن علفهای هرز از میان کشتزار.
-
پرخو
واژهنامه آزاد
(گنابادی) پُرْخُوْ [porkhow]؛ خمیده، شکسته، پُر خَم.
-
واژههای مشابه
-
پُرْخُوْ
لهجه و گویش گنابادی
porkhow در گویش گنابادی یعنی خمیده ، شکسته ، پُر خُم
-
واژههای همآوا
-
پُرْخُوْ
لهجه و گویش گنابادی
porkhow در گویش گنابادی یعنی خمیده ، شکسته ، پُر خُم
-
جستوجو در متن
-
فرخو
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ خُ) (اِمص .) = پرخو : 1 - بریدن شاخه های زائد درخت . 2 - وجین ، کندن علف های هرز.
-
فرخو کردن
لغتنامه دهخدا
فرخو کردن . [ ف َ خ َ / خُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) هرس کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : مر کشت را خود افکن نیرو رز را به دست خود کن فرخو. لبیبی .رجوع به فرخو و پرخو شود.
-
حواطة
لغتنامه دهخدا
حواطة. [ ح ُ طَ ] (ع اِ) محوطه ای که برای غله سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پرخو. (السامی فی الاسامی ). جوبه . (صراح اللغة).
-
فرخو
لغتنامه دهخدا
فرخو. [ ف َ خ َ / خُو ] (اِ) پیراستن تاک رز. (صحاح الفرس ). پیراستن تاک و غیره و بریدن شاخهای زیادتی آن را گویند. (برهان ). پرخو. (آنندراج ) : شاخ گل لعل و گوهر آرد بارگر به نام کفت بود فرخو. شمس فخری (از آنندراج ).|| پاک کردن کشت و باغ بود. (اسدی )....
-
فرخویدن
لغتنامه دهخدا
فرخویدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) از: فرخو + یدن که پساوند مصدری است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پیراستن تاک بود. (اسدی ). فرخیدن . فرخو کردن . پرخو کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). پیراستن درخت تاک و غیر آن باشد یعنی بریدن شاخهای زیادتی آن . (برهان ). در ...