کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرخشم
/porxašm/
معنی
۱. سخت خشمناک؛ غضبناک.
۲. پرتوپوتشر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرخشم
لغتنامه دهخدا
پرخشم . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . غضوب : سواران چو شیران جسته ز غارکه باشند پرخشم روز شکار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم ونابردبارپدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی .همی بود ترسان ز آزار شاه جهاندار پرخشم واو بی گناه . فردوسی .جهاندار پرخشم و پ...
-
پرخشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porxašm ۱. سخت خشمناک؛ غضبناک.۲. پرتوپوتشر.
-
جستوجو در متن
-
دژه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dože پرخشم؛ خشمناک؛ خشمآلود.
-
قهرناک
لغتنامه دهخدا
قهرناک . [ ق َ ] (ص مرکب ) پرخشم و غضبناک . || مضطرب و آشفته . (ناظم الاطباء).
-
اهمکاک
لغتنامه دهخدا
اهمکاک . [ اِ م ِ] (ع مص ) پرخشم شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
پرغضب
لغتنامه دهخدا
پرغضب . [ پ ُ غ َ ض َ ] (ص مرکب ) پرخشم . رجوع به غضب شود.
-
دژه
لغتنامه دهخدا
دژه . [ دَ ژَ / ژِ دِ ژَ / ژِ ] (ص ) (از : دژ + ه نسبت ) پرخشم و قهرآلود. (برهان ) (آنندراج ).
-
زبیع
لغتنامه دهخدا
زبیع. [ زَ ] (ع ص ) مرد پرخشم عربده جوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مغتاذ
لغتنامه دهخدا
مغتاذ. [ م ُ ](ع ص ) پرخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مغتاظ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مغتاظ شود.
-
مغتاظ
لغتنامه دهخدا
مغتاظ. [ م ُ ] (ع ص ) پرخشم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغتاذ شود.
-
اجلنظاء
لغتنامه دهخدا
اجلنظاء. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) پرخشم گردیدن . || ستان خفته پاها بلند داشتن . || بر پهلو خفتن و پاها دراز کردن . (منتهی الارب ).
-
مدغبج
لغتنامه دهخدا
مدغبج . [ م ُ دَ ب َ ] (ع ص ) آماسیده . (منتهی الارب ). وارم . (اقرب الموارد). ورم کرده بر اثر چاقی . (از متن اللغة). || پرخشم . (منتهی الارب ). || هم مدغبجون انفسهم ؛ای فی نعیم و اکل . (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
مطرخم
لغتنامه دهخدا
مطرخم . [ م ُ رَ خ ِم م ] (ع ص ) بر پهلو خوابیده . || پرخشم و متکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || جوان نیکوبدن تمام اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکعل
لغتنامه دهخدا
مکعل . [ م ُ ک َع ْ ع ِ ] (ع ص ) پرخشم و برآماسیده از خشم . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بادکرده ازخشم . (از اقرب الموارد). || مرد جنبان سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).