کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرخروش
/porxoruš/
معنی
پرغوغا؛ پرجنجال: ◻︎ همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴: ۱۳۹۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
noisy, roaring
-
جستوجوی دقیق
-
پرخروش
لغتنامه دهخدا
پرخروش . [ پ ُ خ ُ ] (ص مرکب ) پرغوغا. پرآواز : جهان گشت ز آواز او پرخروش برانگیخت گرد و برآورد جوش . فردوسی .همی کوه پرناله و پرخروش همی سنگ خارا برآمد بجوش . فردوسی .زمین پرخروش و هوا پر ز جوش همی کر شدی مردم تیزهوش . فردوسی .همه سیستان زو شود پرخر...
-
پرخروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porxoruš پرغوغا؛ پرجنجال: ◻︎ همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴: ۱۳۹۱).
-
جستوجو در متن
-
پر آب و تاب
واژهنامه آزاد
پُرخُروش، جُنبَنده.
-
پرغریو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porqariv پرخروش؛ پرشور؛ پرغوغا.
-
clamorous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چالش برانگیز، پر سر و صدا، خروشان، مصر، پرخروش، جیغ ودادکن
-
خروشان
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاریکنان، غلغلهکنان، خروشنده، غوغاکنان، فریادکنان، نالان ۲. پرخروش، پرتلاطم، متلاطم ≠ آرام
-
موج زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مواجشدن، پرموج شدن، موجدار شدن ۲. به تلاطمدرآمدن ۳. سرشار شدن ۴. حرکت پرخروش وانبوه جمعیت
-
آزرد
لغتنامه دهخدا
آزرد. [ زَ ] (اِ) رنگ . لون . گونه . آرنگ : ابر فروردین بباران در چمن پرورد وردگشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد. قطران .بوستان از بانگ مرغان پرخروش زیر گشت گلستان آزرد گوهر چون سریر میر گشت .قطران .
-
پرناله
لغتنامه دهخدا
پرناله . [ پ ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پراَنین : زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله . رودکی .همی کوه پرناله و پرخروش همی سنگ خارا برآمد بجوش .فردوسی .
-
درای
لغتنامه دهخدا
درای . [ دَ] (اِ) ریشه ٔ دراییدن . گفتگو. (برهان ). مکالمه . (ناظم الاطباء). || ماضی گفتن ، یعنی گفت . (از برهان ) (جهانگیری ). || (فعل امر) امر بر گفتن ، یعنی بگو. (از برهان ) (از جهانگیری ). || (نف ) سرکننده ٔ سخن . (برهان ). آغازنده و شروع کننده د...
-
بجوش آمدن
لغتنامه دهخدا
بجوش آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + جوش + آمدن ) جوش آمدن . بحد جوشیدن رسیدن . رجوع به جوش آمدن شود. || بحرکت آمدن . طغیان کردن . جنبش آغاز کردن : ز هر دو سپه بر فلک شد خروش زمین همچو دریا بر آمد بجوش . فردوسی .باده نوشان درآمدند بجوش در و...
-
رام برزین
لغتنامه دهخدا
رام برزین . [ ب ُ ] (اِخ ) نام سرداری . نگهبان مرز مداین بعهد خسرو اول انوشیروان . نوشزاد فرزند انوشیروان هنگام بیماری پدر فتنه آغاز میکند، نوشیروان به رام برزین نامه می نویسد که سپاهی بیاراید و آن فتنه را فرونشاند و نوشزاد را دستگیر سازد : نهادند بر...
-
آهرمن
لغتنامه دهخدا
آهرمن . [ هَِ م َ ] (اِخ ) اَهرمَن . اهریمن . دیو. مقابل یزدان . فاعل شر. ظلمت : آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست وآنکجا بودش خجسته مهر، آهرمن گرای . دقیقی .بروز معرکه بانگشت اگر پدید آیدبچشم برکند از دور کیک آهرمن . منجیک .روانم نباید که آرد ...
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . (اِ) جوشش . غلیان . فوران . (فرهنگ فارسی معین ). معروف است که از جوشیدن باشد. (برهان ). با لفظ زدن و کردن و گرفتن و بلند شدن و برخاستن و دمیدن و افتادن و نهادن و ریختن مستعمل و همچنین بجوش آمدن . (آنندراج ) : دیدم از دورگروهی همه دیوانه و مست ا...