کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرحوصله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرحوصله
/porho[w]sele/
معنی
کسی که صبر و بردباری بسیار دارد؛ شکیبا؛ بردبار: ◻︎ تهیدست مردان پرحوصله / بیاباننوردان بیقافله (سعدی۱: ۱۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بردبار، پرتحمل، پرشکیب، پرطاقت، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ کمحوصله، ناشکیبا
برابر فارسی
شکیبا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرحوصله
واژگان مترادف و متضاد
بردبار، پرتحمل، پرشکیب، پرطاقت، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ کمحوصله، ناشکیبا
-
پرحوصله
فرهنگ واژههای سره
شکیبا
-
پرحوصله
لغتنامه دهخدا
پرحوصله . [ پ ُ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم حوصله . شکیبا. حمول . صبور. صابر. بردبار. متحمل : تهیدست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله .سعدی (بوستان ).
-
پرحوصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porho[w]sele کسی که صبر و بردباری بسیار دارد؛ شکیبا؛ بردبار: ◻︎ تهیدست مردان پرحوصله / بیاباننوردان بیقافله (سعدی۱: ۱۰۳).
-
جستوجو در متن
-
رحاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: rohāb) (عربی) پرحوصله و صبور .
-
پرشکیب
واژگان مترادف و متضاد
بردبار، پرتحمل، پرحوصله، شکیبا، صابر، صبور ≠ ناشکیب، کمحوصله
-
بیحوصله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنگحوصله، شتابزده، کمحوصله، ناحمول، ناشکیبا، ناصبور بیصبر، بیطاقت ≠ پرحوصله، باحوصله ۲. افسرده، ملول ۳. بیشکیب، ناشکیبا، ناصبور
-
بیابان نورد
لغتنامه دهخدا
بیابان نورد. [ بان ْ، ن َ وَ ] (نف مرکب ) بیابان گرد و سفرکننده در بیابانها. (ناظم الاطباء). بیابان نوردنده . بیابان گرد : تهیدست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله . سعدی . || قوی . پرطاقت برفتن در بیابانها : گزاره برد سپه را ز ده دوازده رودبمرکبا...
-
حوصلة
لغتنامه دهخدا
حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب ). علف دان مرغ . (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل . (مهذب الاسماء) : مثل این گاوان که هرگزشان نبوددل بکاری جز بکار حوصله . ناصرخسرو. ||...
-
بردبار
لغتنامه دهخدا
بردبار. [ ب ُ ] (ص مرکب ) حلیم . (دهار) (ترجمان القرآن ). حمول . متحمل . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاب آورنده و تحمل کننده . (برهان ) (انجمن آرا).صابر. صبور. (یادداشت مؤلف ). پرحوصله . شکیبا. باصبر و با تحمل و پذیرفتار. (ناظم الاطباء) : گشاده دلان را ...
-
شکیب
لغتنامه دهخدا
شکیب . [ ش ِ / ش َ ] (اِمص ، اِ) صبر. آرام . تحمل . (ناظم الاطباء) (از برهان ).آرام . صبر. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث ). صبر باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از لغت فرس اسدی ). شکیبایی . مصابرت . اصطبار. صابری . (یادداشت مؤلف ). شکیبیدن . صبر کردن . (انجم...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ ُ ] (ص ) (از پهلوی اَویر ، بسیار سخت ) مملُوّ. مَلأَی . مَلاَّن . ممتلی . مُکتَتَز. مشحُون . غاص ّ. انباشته . لبالب . مالامال . لب به لب . لَمالَم . لبریز. مال مال . آکنده . مُترَع . مُؤمَّت . مغمور. بسیار. دارای بسیار از چیزی . مقابل تهی و...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ فارسی معین ). اشرف . أعلی . أعیط. افراخته . باذخ . أکوم . باسق . تِلو. جاهض . رفیع. رفیع...