کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرت گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پرت گاه
/partgāh/
معنی
۱. جای پرت شدن.
۲. جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرت گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) partgāh ۱. جای پرت شدن.۲. جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود.
-
واژههای مشابه
-
broken stowage
پِرتِ بارچینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فضایی که بهدلیل ابعاد بار یا انبار کشتی و نداشتن مهارت در بارچینی غیرقابلاستفاده میشود
-
پرت کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - دور انداختن . 2 - فکر کسی را منحرف کردن .
-
تارونت پرت
لغتنامه دهخدا
تارونت پرت . [ رِ ن ِ پ ِ ] (اِخ ) موضعی در ارمنستان : فوستوس بیزانسی مورخ ارمنستان راجع به «سان سان » پادشاه اشکانی صفحات آن طرف قفقاز می نویسد که در قرن پنجم م . او به خسرو دوم پادشاه ارمنستان پسر تیرداد که مذهب عیسوی را پذیرفته بود حمله کرد... سپا...
-
پرت سعید
لغتنامه دهخدا
پرت سعید. [ پ ُ ت ِس َ ] (اِخ ) یکی از بنادرمصر که میان مدیترانه و دریاچه ٔ منزله در مدخل شمالی کانال سوئز واقع است و 42000 تن سکنه دارد این شهردر آوریل سال 1859م . احداث شد و علت ایجاد آن ترعه ٔسوئز است و اگر برخی از محلات عرب نشین آنرا که بسیارناپا...
-
پرت کردن
لغتنامه دهخدا
پرت کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقوّت افکندن .- پرت کردن حواس کسی را ؛ حواس او را مختلط کردن .
-
داون پرت
لغتنامه دهخدا
داون پرت . [ وِ پ ُ ] (اِخ ) نام شهری در جمهوری یورا از جمهوریهای ممالک متحده ٔ امریکای شمالی . در کنار می سی سی پی و کنار راه آهن سراسری میان اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ) (لاروس ).
-
داون پرت
لغتنامه دهخدا
داون پرت . [ وِ پ ُ ] (اِخ ) نام عالمی است و در بیولوژی وراثت نظراتی دارد. رجوع به کتاب بیولوژی وراثت ص 101 و 103 و 218 شود.
-
پرت وپلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) partopalā = پرت 〈 پرتوپلا〈 پرتوپلا شدن: (مصدر لازم)۱. پراکنده شدن.۲. تارومار شدن.
-
پرت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتطم , اقذف , انتفاضة , انطلاق , خجول , رمية , علاقة موقتة
-
حواس پرت
دیکشنری فارسی به عربی
شارد الذهن
-
پِرت آویدن
لهجه و گویش بختیاری
pert âvidan پَرت شدن.
-
پِرت کِردن
لهجه و گویش بختیاری
pert kerdan پرت کردن، دور انداختن.
-
distractor
حواسپرتکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] محرکی که باعث انحراف از توجه به یک موضوع مشخص میشود