کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرتاب و توان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پرتاب کننده ء توپ
دیکشنری فارسی به عربی
ابريق
-
اسلحه پرتاب کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
صاروخ
-
بخارج پرتاب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طائرة
-
جسم پرتاب شونده
دیکشنری فارسی به عربی
قذيفة
-
پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله
دیکشنری فارسی به عربی
باليستي
-
پرتاب کننده (بسایر معانی ثاست مراجعه شود)
دیکشنری فارسی به عربی
مذرة
-
چوب خمیده ای که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده برمیگردد
دیکشنری فارسی به عربی
بمرنغ
-
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
منجنيق
-
واژههای همآوا
-
پرتاب وتوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) portābotavān ۱. پرطاقت.۲. نیرومند.
-
جستوجو در متن
-
rotary snowplow
برفروب چرخشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی برفروب مجهز به تیغههایی با توان چرخشی که برف را از روی خط آهن جمع و به کنارهها پرتاب میکند
-
پرتابی
لغتنامه دهخدا
پرتابی . [ پ َ ] (ص نسبی ، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده . گشاد داده . رها شده . || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت . (صحاح الفرس ) : تا هست ز شست دور در سرعت ایام چو تیرهای پرتابی . انوری .به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست ...
-
مغلاة
لغتنامه دهخدا
مغلاة. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) تیر پرتاب . (مهذب الاسماء). تیر سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت . ج ، مغالی . (از اقرب الموارد). || ناقة مغلاة؛ شتر ماده ٔ شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقة ...
-
بی تاب
لغتنامه دهخدا
بی تاب . (ص مرکب ) بیقرار و بی طاقت . (آنندراج ). آنکه آرام و قرار ندارد. بی قرار. بی طاقت . (فرهنگ فارسی معین ). ناتوان و ضعیف و زبون و ناشکیبا و بی آرام . (ناظم الاطباء) : بی رتبت تو گردون بیقدر چون زمین با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر. مسعودسعد.هم آ...
-
ماهواره
لغتنامه دهخدا
ماهواره . [ ماه ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ماهوار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماهیانه باشد که به نوکران دهند. (فرهنگ جهانگیری ). ماهیانه . مشاهره . سرماهی . مهواره . گویا در میان فارسی زبانان هند به معنی ماهیانه و ماهانه است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...