کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پربلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پربلا
/porbalā/
معنی
۱. پرآفت؛ پرآسیب.
۲. [قدیمی، مجاز] فتنهانگیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
calamitous
-
جستوجوی دقیق
-
پربلا
لغتنامه دهخدا
پربلا. [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرآفت : همی گفت کامشب شبی پربلاست اگر نام گیریم از ایدر سزاست .فردوسی .
-
پربلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porbalā ۱. پرآفت؛ پرآسیب.۲. [قدیمی، مجاز] فتنهانگیز.
-
پربلا
دیکشنری فارسی به عربی
فادح , مفجع
-
جستوجو در متن
-
مفجع
دیکشنری عربی به فارسی
پربلا , بدبختي اور , مصيبت بار , خطرناک , فجيع
-
فادح
دیکشنری عربی به فارسی
مصيبت اميز , پربلا , خطرناک , فجيع , منحوس
-
محنتبار
واژگان مترادف و متضاد
پربلا، پررنج، پرمرارت، پرمشقت، رنجبار، مرارتآمیز، مشقتآمیز، مشقتبار
-
disastrous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاجعه بار، فجیع، خطر ناک، مهلک، مصیبت امیز، پربلا
-
calamitous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسناک، خطر ناک، مصیبت بار، فجیع، پربلا، بدبختی اور
-
پرآفت
لغتنامه دهخدا
پرآفت . [ پ ُ ف َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرعاهت . پرعلّت . پربلا. پربلیّه . پرضرر. پرآکفت .
-
غیرت آوردن
لغتنامه دهخدا
غیرت آوردن . [ غ َ / غ ِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) رشک بردن و جنبیدن و به مخالفت برخاستن : ساقی به جام عدل بده باده تا گداغیرت نیاورد که جهان پربلا کند.حافظ.
-
ذروة
لغتنامه دهخدا
ذروة. [ ذِرْ وَ / ذُرْ وَ ] (ع اِ) سرکوه . (دهار) (مهذب الاسماء). بالای کوه . قلّة. || در سر مردم ، چکاد. تارک . || سر کوهان اشتر. (مهذب الاسماء). || مال بسیار. || بالای هر چیز. سر، نوک ، کله و بلندی هر چیزی . ج ، ذُری ̍ : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و ...
-
جذع
لغتنامه دهخدا
جذع . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) آنچه پیش از ثنی باشد، یعنی گوسپند و گاو بسال دوم در آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). گوسفند که بسال دوم باشد. (غیاث اللغات ، از لطائف و منتخب ). سال پیش از ثنی است و ثنی آن است از شتر پای بشش سال گذا...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...
-
گدا
لغتنامه دهخدا
گدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه زبان به ...