کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پربرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پربرگ
/porbarg/
معنی
۱. گیاهی که برگ بسیار دارد؛ بسیاربرگ.
۲. [قدیمی] کسی که سازوسامان و توشۀ بسیار دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پربرگ
لغتنامه دهخدا
پربرگ . [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) (درخت ...) وَریق .وَریقه . بسیاربرگ . || بسیار رخت و کالا.
-
پربرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porbarg ۱. گیاهی که برگ بسیار دارد؛ بسیاربرگ.۲. [قدیمی] کسی که سازوسامان و توشۀ بسیار دارد.
-
جستوجو در متن
-
پرپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porpar گل پربرگ؛ گلی که گلبرگ بسیار داشته باشد.
-
وارق
لغتنامه دهخدا
وارق . [ رِ ] (ع ص ) پربرگ . (المنجد). بابرگ .(ناظم الاطباء). درخت پربرگ . (از اقرب الموارد). || خوشبرگ . (المنجد). و رجوع به وارقه شود.
-
پربرگی
لغتنامه دهخدا
پربرگی . [ پ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پربرگ . || بسیار رختی . بسیار کالائی .
-
جفلة
لغتنامه دهخدا
جفلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) درخت بسیاربرگ . درخت انبوه و پربرگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
چاوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāvale نوعی گُل سرخ و پُربرگ: ◻︎ همی بوستان سازی از دشت او / چمنهاش پرلاله و چاوله (عنصری: ۳۴۶).
-
آهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āhār گلی درشت و پُربرگ به رنگهای مختلف سفید، زرد، سرخ کمرنگ. بلندی بوتهاش به نیممتر میرسد. آن را در باغچهها میکارند و گیاه یکساله است.
-
سایه خوش
لغتنامه دهخدا
سایه خوش . [ ی َ / ی ِ خوَش ْ /خُش ْ ] (اِ مرکب ) درخت نارون پربرگ و خوش سایه است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
حریرپوش
لغتنامه دهخدا
حریرپوش . [ ح َ ] (نف مرکب ) که حریر پوشیده باشد. || کنایه از درخت سبز پربرگ : در باغ کنون حریرپوشان بینی بر کوه صف گهرفروشان بینی .منوچهری .
-
دست گزان
لغتنامه دهخدا
دست گزان . [ دَ گ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال گزیدن دست . || گزنده ٔ دست : ز آفت بیدبرگ باد خزان شاخ پربرگ بید دست گزان .نظامی .
-
پرپر
لغتنامه دهخدا
پرپر. [ پ ُ پ َ ] (ص مرکب ) (گل ...) مضاعف (در گل ). صدبرگ . پربرگ . عبهر پرپر؛ عبهر مضاعف . || پوشیده از پر : زمین کوه تا کوه پرپر بودز فرش همه دشت پرفر بود.فردوسی .
-
برگدار
لغتنامه دهخدا
برگدار. [ ب َ ] (نف مرکب ) برگ دارنده . دارای برگ . برگ دهنده . برگ بارآورنده . (ناظم الاطباء).- برگدار ساختن ؛ با برگ پوشاندن . (ناظم الاطباء).- برگدار شدن ؛ پربرگ شدن . (ناظم الاطباء). دارای برگ گشتن .
-
صدبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sadbarg ۱. گلی که گلبرگهای بسیار داشته باشد: ◻︎ که تواند که دهد میوۀ الوان از چوب / یا که داند که برآرد گل صدبرگ از خار (سعدی۲: ۶۴۶).۲. گل سرخ.۳. گل گلاب.۴. گل زرد پربرگ.