کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراکنده گو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پراکنده روزی
لغتنامه دهخدا
پراکنده روزی . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تهیدست . مُقل ّ : خداوند روزی بحق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل .سعدی .
-
پراکنده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parakāndedel پریشانحال؛ پراکندهخاطر؛ پریشانخاطر: ◻︎ نخواهی که باشی پراکندهدل / پراکندگان را ز خاطر مهل (سعدی۱: ۷۹).
-
پراکنده روز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parakānderuz شوربخت؛ بدبخت؛ تیرهروز: ◻︎ پس از گریه مرد پراکندهروز / بخندید کای مامک دلفروز (سعدی۱: ۱۲۳).
-
پراکنده روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parākānderuzi کمروزی؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ خداوند مِکنت به حق مشتغِل / پراکندهروزی پراکندهدل (سعدی: ۱۶۳).
-
پراکنده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرق , وثبة
-
پراکنده کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجْلي
-
پراکنده وپریشان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بعثرة
-
پخش و پراکنده
فرهنگ گنجواژه
پراکنده.
-
پراکنده و پریشان
فرهنگ گنجواژه
درهم، پریشان.
-
long interspersed nuclear elements, LINE elements, long interspersed elements, long period interspersion, long interspersed nucleotide element, long interspersed repeat elements
عناصر هستهای پراکندۀ بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] دستهای از ترانهشههای بلند که در ژنگان انسان فراواناند اختـ . پراب LINES, LINE متـ . پراکنۀ بلند
-
short interspersed nuclear elements, SINE elements, short interspersed elements, short interspersed repeat elements
عناصر هستهای پراکندۀ کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] دستهای از واترانهشههای (retrotransposon) غیرویروسی که طول آنها کمتر از 500 باز است اختـ . پراک SINES, SINE متـ . پراکنۀ کوتاه
-
واژههای همآوا
-
پراکندهگو
واژگان مترادف و متضاد
بیهودهگو، پریشانگو، لافزن، لیچارباف، مهذار، هذیانگو، هذیانباف، هرزهگوی، هرزهلاف، یاوهسرا، یاوهگو
-
جستوجو در متن
-
پراگنده گو
لغتنامه دهخدا
پراگنده گو. [ پ َ گ َ دَ ] (نف مرکب ) رجوع به پراکنده گو شود.
-
گو
لغتنامه دهخدا
گو. (فعل امر) امراست از گفتن . بگو. خواه . خواهی . بگذار : ای نگارین ز تو رهیت گسست دلْش را گو به بخس و گو بگذار. آغاجی .بخندید صاحبدل نیکخوی که سهل است از این بیشتر گو بگوی . سعدی (بوستان ).- امثال : چه به من گو چه به در گو چه به خر گو . (امثال و ...