کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پراندن
/parāndan/
معنی
۱. پرواز دادن.
۲. پرتاب کردن.
۳. [عامیانه] به زبان آوردن کلمه بهصورت ناگهانی و بداهه.
۴. [عامیانه] به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پراند
بن حال: پران
دیکشنری
jump, leap, pitch, send, shoot, spring, wing
-
جستوجوی دقیق
-
پراندن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) 1 - پرواز دادن . 2 - پرتاب کردن ، افکندن .
-
پراندن
لغتنامه دهخدا
پراندن . [ پ َ دَ ] (مص ) تطییر. پرانیدن . پرواز دادن . اطاره . تذریه : از شمس دین چه آیدجز افتخار دین لابد که باز باز پراند ز آشیان . سوزنی .|| افکندن . پرتاب کردن .انداختن . || در تداول عوام ، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پ...
-
پراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرانیدن› parāndan ۱. پرواز دادن.۲. پرتاب کردن.۳. [عامیانه] به زبان آوردن کلمه بهصورت ناگهانی و بداهه.۴. [عامیانه] به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن.
-
پراندن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beparni طاری: parnây(mun) طامه ای: parnâɂan طرقی: parnâymun کشه ای: parnâymun نطنزی: parnâɂan
-
پراندن
دیکشنری فارسی به عربی
بوب , ذبابة , طائرة , قفزة , نافورة
-
پراندن
لهجه و گویش تهرانی
پرت کردن،عمل نا مشروع کردن،حرف اضافی گفتن
-
واژههای مشابه
-
مزه پراندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مزهریختن، جوک گفتن، لطیفه گفتن، مزهپراکنی کردن، مزهپرانی کردن، مزه انداختن ۲. شوخطبعی کردن، خوشطبعی کردن
-
متلک پراندن
واژگان مترادف و متضاد
متلک گفتن، گوشهوکنایه زدن، سخن نیشدارگفتن
-
تیکه پراندن
واژگان مترادف و متضاد
تیکه آمدن، مزه پراندن، تکه آمدن، متلک گفتن
-
جفتک پراندن
لغتنامه دهخدا
جفتک پراندن . [ ج ُ ت َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) جفته انداختن . با دو پای لگد زدن ستور. آلیزیدن . اسکیزیدن . جفتک انداختن . رجوع به جفتک و آلیزیدن و اسکیزیدن شود. || بدرفتاری کردن . بدلعابی کردن . || مخالفت کردن . دیر پذیرفتن . سخت قبول کردن .
-
ناخن پراندن
لغتنامه دهخدا
ناخن پراندن . [ خ ُ پ َ دَ ] (مص مرکب ) و ناخن پریدن ؛ کف پای زدن و چوب زدن که ناخن از آن خود بخود میپرد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : تا صبا ناخن گل را نپرانده ست به خاربر دل تنگ خود از خاک دری بگشایند. صائب (از آنندراج ).زحمت خود می دهد هر کس دل آزاری ک...
-
لگد پراندن
لغتنامه دهخدا
لگد پراندن . [ ل َ گ َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) لگد انداختن . لگد پرانیدن . رَکل . (منتهی الارب ). || تن درندادن و امتناع ورزیدن . رام نشدن .
-
تک پراندن
لغتنامه دهخدا
تک پراندن . [ ت َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عمل تک پران . تک پرانی . تک پرانی کردن . و رجوع به تک پران شود.
-
بیرون پراندن
دیکشنری فارسی به عربی
بصاق