کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پران
/parān/
معنی
۱. = پراندن
۲. پراننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگپران، کبوترپران، مگسپران.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پراند
بن حال: پران
دیکشنری
flying
-
جستوجوی دقیق
-
پران
لغتنامه دهخدا
پران . [ پ َ ] (نف ) پرنده . در حال پریدن (طایر). و در کلمات مگس پران ، تک پران و نظایر آنها رجوع به رده و ردیف خود و رجوع به پرّان شود.
-
پران
لغتنامه دهخدا
پران . [ پ َرْ را ] (نف ) هر چیز که پرد. در حال پریدن . پرنده : چنان دید گودرز یک شب بخواب که ابری برآمد از ایران پرآب بر آن ابر پرّان خجسته سروش بگودرز گفتا که بگشای گوش . فردوسی .ز شاهین و از باز و پرّان عقاب ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب همه برگزیدن...
-
پران
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پراندن و پرانیدن) [قدیمی] parān ۱. = پراندن۲. پراننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگپران، کبوترپران، مگسپران.
-
پران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parrān ۱. پرنده؛ آنچه بپرد: ◻︎ رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی: ۸/۱۰۷).۲. (قید) در حال پریدن.
-
واژههای مشابه
-
پرّان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← کمانهکشی پرّان
-
گنده پران
لغتنامه دهخدا
گنده پران . [ گ ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) در تداول عوام ، کسی که سخنان نفهمیده و بزرگتر از حد خود میزند.
-
derail
واگنپران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ابزار ایمنی که برای از خط خارج کردن خطنورد فراری و جلوگیری از برخورد آن با خطنوردهای دیگر بر روی خط نصب میشود
-
ejection system
صندلیپران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سامانهای که صندلی هواپیما را با فرمان خلبان به بیرون از اتاقک خلبان پرتاب میکند
-
گنده پران
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (ص فا.) (عا.) کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود می زند.
-
دسته پران
لغتنامه دهخدا
دسته پران . [ دَ ت َ / ت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی قفل پره دار.
-
راست پران
لغتنامه دهخدا
راست پران . [ پ َ ] (ق مرکب ) مقابل پروازکنان . صف و دف . (یادداشت مؤلف ). || (ص مرکب ) ج ِ راست پر. که پر و جناح راست و مستقیم دارد. || (نف مرکب ) که براست و مستقیم پرواز دهد. مستقیم پراننده .
-
سانب پران
لغتنامه دهخدا
سانب پران . [ ن ِ پ َ ] (اِخ ) در سانسکریت سانباپورانا . یکی از «پرانات » پسر «بشن ». (تحقیق ماللهند ص 63).
-
موشک پران
لغتنامه دهخدا
موشک پران . [ ش َ ک ِ پ َرْ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است سفید و شبیه به موش و از سر تا دمش خطی سیاه کشیده و دمش موی بسیار دارد و در بالای درخت می باشد و ازدرخت به درخت می جهد هرچند فاصله بسیار باشد و از این جهت است که موشک پران گویندش . (ب...
-
نارسنگ پران
لغتنامه دهخدا
نارسنگ پران . [ ] (اِخ ) از خدایان هندوهاست و به هیأت انسانی است که سرشیر به تن داشته باشد .