کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پراشیده
/parāšide/
معنی
۱. پراکنده.
۲. ازهمپاشیده؛ پریشانشده: ◻︎ مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۵۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشفته، پراکنده، پریشان، متشتت، مغشوش ≠ جمعوجور، مجموع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پراشیده
واژگان مترادف و متضاد
آشفته، پراکنده، پریشان، متشتت، مغشوش ≠ جمعوجور، مجموع
-
پراشیده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (ص مف .) 1 - پریشان ، پراکنده . 2 - برباد داده . 3 - بی خود گردیده .
-
پراشیده
لغتنامه دهخدا
پراشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پریشان شده . (برهان ) (شعوری ). پراکنده گشته . (شعوری ). پراکنده . پریشان . ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده . پشولیده . پاچیده . پاشیده . پرت و پلا. ترت و پرت . پریش . پریشیده . پخش . متفرق . ریخته پاشیده : مجلس پراشی...
-
پراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] parāšide ۱. پراکنده.۲. ازهمپاشیده؛ پریشانشده: ◻︎ مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۵۰).
-
واژههای مشابه
-
diffracted wave
موج پراشیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موجی که راستای انتشار آن نه براثر شکست یا بازتاب، بلکه براثر روبهرو شدن با مانع یا شکاف تغییر کرده باشد
-
جستوجو در متن
-
diffraction pattern
نقش پراش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] نقشی که امواج پراشیده بر روی پرده ایجاد میکنند
-
متشتت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پراشیده، پراکنده، پریش، پریشان، متفرق ≠ مجموع ۲. متحد
-
powder method
روش پودری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] روشی در پراش که در آن باریکۀ تکفام پرتوهای ایکس یا نوترونها را به نمونهای شامل تعداد بیشماری بلورک میتابانند و پرتوهای پراشیده را آشکارسازی میکنند
-
پریشیده
لغتنامه دهخدا
پریشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پراشیده . پریشان شده . متفرق گشته . متفرق ساخته . پراکنده شده : گفت بر پرنیان ریشیده طبل عطار شد پریشیده . عنصری .پریشیده عقل و پراگنده هوش ز قول نصیحت گر آکنده گوش . سعدی (بوستان ). || افشانده . برباد داده :برون آمد...
-
پریش
لغتنامه دهخدا
پریش . [ پ َ ] (ن مف مرخم ) پریشان . پریشیده . پراکنده . تار و مار. متفرق . جداکرده . پراشیده . بازپاشیده . || (ن مف ) فروفشانده . بیفشانده . افشانده . ببادداده : زلف پریش (بصورت اضافه ) : نیک ماند خم زلفین سیاه تو به دال نیک ماند شکن جعد پریش تو به ...
-
پاشیدن
لغتنامه دهخدا
پاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در مزرعه پاشیدن ؛ تخم در کشتمند افشاندن . نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن ؛ نمک و فل...
-
پریشان
لغتنامه دهخدا
پریشان . [ پ َ ] (نف ، ق ) در حال پریشانی . در حال پریشیدن . || پریش . پریشیده . پراشیده . پراکنده . متفرق . منتشر. متشتت . متخلخل . متقسم .صعصع: قردحمة؛ رای پریشان . فکر پریشان : باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن...
-
خراشیدن
لغتنامه دهخدا
خراشیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خاریدن . (ناظم الاطباء). شخودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ریش کردن . مجروح ساختن . (ناظم الاطباء). نوک ناخنها کشیدن با کمی شدت بر تن تا پوست آن رود. (یادداشت بخط مؤلف ). خدش . (زوزنی ). کَدش . خَلب . (منتهی الارب ) : نبردش...