کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پذیرا
/pazirā/
معنی
۱. پذیرنده؛ قبولکننده.
۲. پیشوازکننده.
〈 پذیرا شدن: (مصدر متعدی) به پیشواز کسی رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پذیرنده، قابل، متقبل
۲. استقبال، پیشواز
۳. فرمانبردار
۴. محل، منفعل
۵. ماده، هیولی ≠ صورت، فاعل، کنا
دیکشنری
amenable, passive, open, receptionist, receptive, resigned, responsive, susceptible, taker, well-disposed
-
جستوجوی دقیق
-
پذیرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. پذیرنده، قابل، متقبل ۲. استقبال، پیشواز ۳. فرمانبردار ۴. محل، منفعل ۵. ماده، هیولی ≠ صورت، فاعل، کنا
-
patient
پذیرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] نقش معنایی موضوعی (argument) که متأثر از رخداد فعل است متـ . کنشپذیر
-
پذیرا
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص فا.) 1 - پذیرنده . 2 - فرمانبردار. 3 - روان شونده . 4 - پیشواز کننده .
-
پذیرا
لغتنامه دهخدا
پذیرا. [ پ َ ] (نف ) صفت دائمی از پذیرفتن . قابل . قبول کننده . پذیرنده : شه نامور نام او فیلفوس پذیرای فرمان او روم و روس . فردوسی .آن گوهر زنده ست و پذیرای علوم است زو زنده و گوینده شده ست این تن مردار. ناصرخسرو.عقل جز وی عقل استخراج نیست جز پذیرای...
-
پذیرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pazirā ۱. پذیرنده؛ قبولکننده.۲. پیشوازکننده.〈 پذیرا شدن: (مصدر متعدی) به پیشواز کسی رفتن.
-
پذیرا
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتعديل , مقبول
-
جستوجو در متن
-
کنشپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← پذیرا
-
آکسپتور
فرهنگ واژههای سره
پذیرا
-
قبول دار
فرهنگ واژههای سره
پذیرا
-
قبول دار
فرهنگ واژههای سره
پذیرا
-
ناپذیرا
لغتنامه دهخدا
ناپذیرا. [ پ َ ] (نف مرکب ) ناپذیر. نپذیرنده . که پذیرا نیست . قبول نکننده . مقابل پذیرا. رجوع به پذیرا شود.
-
اعتراف
فرهنگ واژههای سره
پذیرش، پذیرا
-
تقبل کردن
فرهنگ واژههای سره
پذیرفتن، پذیرا شدن
-
متقبل
واژگان مترادف و متضاد
پذیرا، ذمهدار، عهدهدار، پذیرنده، قبولکننده