کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پذیر
/pazir/
معنی
۱. = پذیرفتن
۲. پذیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پوزشپذیر، درمانپذیر، علاجپذیر، پندپذیر.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: پذیرفت
بن حال: پذیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پذیر
لغتنامه دهخدا
پذیر. [ پ َ ] (نف مرخم ) پذیرنده .ترکیب ها:- آب پذیر . اصلاح پذیر. افسون پذیر. اندرزپذیر. پایان پذیر. پندپذیر. پوزش پذیر. تربیت پذیر. چاره پذیر. (فردوسی ). چکّش پذیر. خاطرپذیر. خدشه پذیر. دانش پذیر. (فردوسی ). درپی پذیر. درمان پذیر. دلپذیر. دین پذیر....
-
پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پذیرفتن) [قدیمی] pazir ۱. = پذیرفتن۲. پذیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پوزشپذیر، درمانپذیر، علاجپذیر، پندپذیر.
-
واژههای مشابه
-
عزل پذیر
لغتنامه دهخدا
عزل پذیر. [ ع َ پ َ ] (نف مرکب ) عزل پذیرنده . قابل عزل شدن . شایسته ٔ برکناری . درخور عزل . || قبول برکناری کننده . که عزل و برکناری را بپذیرد : تا بر این است ره و سیرت تونیست این دولت تو عزل پذیر. سوزنی .سپه آورد رُخَت ، مورچه ٔ مشکین پرتا تو از مم...
-
عادت پذیر
لغتنامه دهخدا
عادت پذیر. [ دَ پ َ ] (نف مرکب ) خوی پذیرنده . آنکه از کسی یا چیزی عادت پذیرد. آنکه خوی دیگری را قبول کند : کجا چون طبع مردم خوی گیر است ز هر کس آدمی عادت پذیر است .عطار.
-
عذر پذیر
لغتنامه دهخدا
عذر پذیر. [ ع ُ پ َ ] (نف مرکب ) عذرپذیرنده . که پوزش پذیرد و عذر قبول کند. مقابل عذرآور. (آنندراج ).
-
گزارش پذیر
لغتنامه دهخدا
گزارش پذیر. [ گ ُ رِ پ َ ] (نف مرکب ) لایق ادا کردن . (آنندراج ) : گزارای نقش گزارش پذیرکه نقش از گزارش ندارد گزیر.نظامی .
-
گمان پذیر
لغتنامه دهخدا
گمان پذیر. [ گ ُپ َ ] (نف مرکب ) عذرپذیر. (از آنندراج ) : زآن سه نکته که گوش گیر شدش دل نازک گمان پذیر شدش .میرخسرو (از آنندراج ).
-
گنبدآفت پذیر
لغتنامه دهخدا
گنبدآفت پذیر. [ گُم ْب َ دِ ف َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).
-
mission capable
مأموریتپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ویژگی هواگَردی که از امکانات و تجهیزات لازم برای انجام مأموریت برخوردار است
-
ناوشپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← قابل ناوبَری
-
controllable
واپایشپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ویژگی آنچه میتوان بر آن نظارت داشت یا آن را مهار یا محدود ساخت
-
کنشپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← پذیرا
-
palatable
کامپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی غذای خوشطعم و دلچسب
-
digestible
گوارشپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ویژگی غذایی که قابل گوارش باشد