کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پدیدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پدیدار
/padidār/
معنی
نمایان؛ آشکار؛ آشکارا؛ ظاهر.
〈 پدیدار شدن: (مصدر لازم)
۱. نمایان شدن؛ ظاهر شدن.
۲. بهوجود آمدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشکار، پدید، پیدا، جلوهگر، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، هویدا ≠ پنهان، نهان
فعل
بن گذشته: پدیدار کرد
بن حال: پدیدار کن
دیکشنری
emergent, visible
-
جستوجوی دقیق
-
پدیدار
فرهنگ نامها
(تلفظ: padidār) آشکار ، ظاهر ، نمایان ؛ (در قدیم) معلوم و مشخص .
-
پدیدار
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، پدید، پیدا، جلوهگر، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، هویدا ≠ پنهان، نهان
-
feature 1
پدیدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] عنصری در یک محوطۀ باستانی یا هر واحد باستانشناختی مجزا که ساختار یا لایه یا دستساختۀ مستقلی به شمار نمیآید و نمیتوان آن را جابهجا کرد
-
پدیدار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) نمایان ، آشکار، ظاهر.
-
پدیدار
لغتنامه دهخدا
پدیدار. [ پ َ ] (ص مرکب ) پدید. ظاهر. پیدا. آشکار. آشکارا. مرئی . مشهود. هویدا. عیان . بارز. نمایان . روشن . واضح . طالع. مکشوف . منکشف . جلی : پدیدار کردن ؛ روشن ، آشکار، هویدا، ظاهر، مشهود کردن ، معلوم ، معین ، مقرر کردن .کجاباشد ایوان گوهرفروش پدی...
-
پدیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] padidār نمایان؛ آشکار؛ آشکارا؛ ظاهر.〈 پدیدار شدن: (مصدر لازم)۱. نمایان شدن؛ ظاهر شدن.۲. بهوجود آمدن.
-
پدیدار
دیکشنری فارسی به عربی
مريي , موجود
-
واژههای مشابه
-
پدیدآر
لغتنامه دهخدا
پدیدآر. [ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف پدیدآور. پدیدآورنده . آشکارکننده . ظاهرکننده . نماینده : درفشنده شمعی است این جان پاک فتاده در این ژرف تاری مغاک یکی نور بنیاد تابندگی پدیدآر بیداری و زندگی .اسدی .
-
cumulative feature
پدیدار انباشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پدیداری که به دست انسان ساخته نشده، ولی محل انجام فعالیت خاصی به دست او بوده است
-
constructed feature
پدیدار برساختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پدیداری که به دست انسان برای فعالیتی خاص ساخته شده است
-
واژههای همآوا
-
پدیدآر
لغتنامه دهخدا
پدیدآر. [ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف پدیدآور. پدیدآورنده . آشکارکننده . ظاهرکننده . نماینده : درفشنده شمعی است این جان پاک فتاده در این ژرف تاری مغاک یکی نور بنیاد تابندگی پدیدآر بیداری و زندگی .اسدی .
-
جستوجو در متن
-
بدیدار
لغتنامه دهخدا
بدیدار. [ ب َ ] (ص ) پدیدار. رجوع به پدیدار شود.