کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پده
/pade/
معنی
درختی که میوه ندهد، مانند سپیدار؛ درخت بیبر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
kindling
-
جستوجوی دقیق
-
پده
لغتنامه دهخدا
پده . [ پ َ دَ ] (اِ) درختی است بی بر. غرب . بید صحرائی . بده . درختی است سخت (؟) و هیچ بار نیاورد. (صحاح الفرس ). درختی است که هیزم را شاید. درختی است که هیزم را شاید نه سخت نه نرم . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) : این پنج درختند که می نارد باربید و ...
-
پده
لغتنامه دهخدا
پده . [ پ ِ دَ ] (اِخ ) محلی بین بندرعباس و کرمان . رجوع به پی آب و پی جو شود.
-
پده
لغتنامه دهخدا
پده . [ پ ُ دَ / دِ ] (اِ) رکوی سوخته .آتش گیره . چوب پوسیده که به زیر سنگ چخماق نهند تا آتش در آن افتد. خف . پود. پدپود. وزک . آتشگیره . حراقه . سوخته ای باشد که آتش در آن زنند. (اوبهی ). پوک . پوده . پوزه . قو. قاو. و رجوع به پوده شود : عطات باد چو...
-
پده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پد› (زیستشناسی) [قدیمی] pade درختی که میوه ندهد، مانند سپیدار؛ درخت بیبر.
-
پده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوده› [قدیمی] pode ۱. چوب پوسیده.۲. آتشگیره.
-
واژههای مشابه
-
پده بید
لغتنامه دهخدا
پده بید. [ ] (اِخ ) قریه ای است در مشرق مروست .
-
جستوجو در متن
-
پی آب
لغتنامه دهخدا
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره ٔ سالی کاسه و از جنس پ...
-
پد
فرهنگ فارسی معین
(پُ) ( اِ.) = پود. پده : چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق .
-
پذه
لغتنامه دهخدا
پذه .[ پ َ ذَ / ذِ ] (اِ) (شعوری ). رجوع به پَدَه شود.
-
پوذه
لغتنامه دهخدا
پوذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) پوک . پده . رجوع به پوده شود.
-
کون
لغتنامه دهخدا
کون . [ک ُ وَ ] (اِ) درخت پده را گویند و آن نوعی از بید باشد که بار و میوه ندهد و به عربی غرب خوانند. (برهان ). درخت پده . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). درخت پده که نوعی از بید است . (ناظم الاطباء). درخت پده . تَرَنگوت . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) حیز...
-
پدپود
لغتنامه دهخدا
پدپود. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) خف . آتش گیره . حراقه . رجوع به پُد و پُده شود.
-
اوفکندن
لغتنامه دهخدا
اوفکندن . [ ک َ دَ ] (مص ) افکندن : سهم تو اوفکند به پیکان بید برگ بر پیکر معاند تو لرزه چون پده .نزاری .