کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پدری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پدری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اب
-
واژههای مشابه
-
خواهر پدری
لغتنامه دهخدا
خواهر پدری .[ خوا / خا هََ رِ پ ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواهر صُلبی . خواهری که از طرف پدر با شخص یکی است .
-
جستوجو در متن
-
siring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیر شدن، پدری کردن
-
sired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیراب شده، پدری کردن
-
sire
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواهر، پدر، اعلیحضرتا، پدری کردن
-
fathered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پدر، بوجود اوردن، پدری کردن
-
sires
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواهران، پدر، اعلیحضرتا، پدری کردن
-
ابو
لغتنامه دهخدا
ابو. [ اَب ْوْ ] (ع مص ) پدر شدن . پدر گردیدن کسی را. پدری کردن کسی را. کار پدران بجای آوردن او را. پدری . || پروردن . غذا دادن . خوردنی دادن .
-
اباوة
لغتنامه دهخدا
اباوة. [ اَ وَ ] (ع مص ) پدر گردیدن . پدری کردن . پروردن . (تاج المصادر بیهقی ). تربیت کردن .
-
اب
دیکشنری عربی به فارسی
بابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
-
بر دل سرد کردن
لغتنامه دهخدا
بر دل سرد کردن . [ ب َ دِ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از ناخوش و بی مزه گردانیدن . (آنندراج ). بر طبع خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : عاق است بمذهب مروت فرزند پدر نکرده خدمت خاص این پدری که بهر ما کردلذات بهشت بر دلت سرد.واله (آنندراج ).
-
درست کردن
لغتنامه دهخدا
درست کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . مرمت کردن . (ناظم الاطباء). آماده کردن . || ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). مقرر داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تدوین کردن . تنظیم کردن : یکی بانگ برزد بر او مرد اُست که تو دفتر خویش کردی درست ؟ فردوسی .به...
-
تعصیب
لغتنامه دهخدا
تعصیب . [ ت َ ] (ع مص ) عصابة بسر بازبستن . (تاج المصادر بیهقی ). عصابة بر سر بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تاج بر سر نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || شمشیر بستن فلان را مانند تعمیم . (از اقرب الموارد). || شکم بستن ...