کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پدرکشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پدرکشته
/pedarkošte/
معنی
۱. کسی که پدرش را کشته باشند.
۲. [مجاز] دارای کینه و دشمنی سخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پدرکشته
لغتنامه دهخدا
پدرکشته . [ پ ِ دَ ک ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) آنکه پدرش را کشته باشند : پدرکشته را شاه گیتی مخوان کنون کز سیاوش نماند استخوان . فردوسی .پدر کشتی و تخم کین کاشتی پدرکشته کی می کند آشتی .
-
پدرکشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pedarkošte ۱. کسی که پدرش را کشته باشند.۲. [مجاز] دارای کینه و دشمنی سخت.
-
جستوجو در متن
-
پدرکشتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pedarkoštegi ۱. حالت پدرکشته.۲. [مجاز] کینه و دشمنی سخت.
-
پدرکشتگی
لغتنامه دهخدا
پدرکشتگی . [ پ ِ دَ ک ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پدرکشته . || بغضاء. کینه .
-
آشتی
لغتنامه دهخدا
آشتی . (اِ) (از پهلوی آشتیه ) دوستی از نو کردن . ترک جنگ . رنجشی را از کسی فراموش کردن . صلح . مصالحه . سلم . مسالمه . موادعه . هدنه . مهادنه . سازش . مقابل جنگ و پنداشتی و حرب : چو از آشتی شادی آید بچنگ خردمند هرگز نکوشد بجنگ . ابوشکور.ز جنگ آشتی بی...