کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پخل
/paxal/
معنی
کاه جو یا گندم که هنوز کوبیده و خرد نشده باشد؛ ساقههای خشکشدۀ جو یا گندم؛ کاه درشت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
chaff
-
جستوجوی دقیق
-
پخل
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.)نک خرفه .
-
پخل
لغتنامه دهخدا
پخل . [ پ ُ ] (اِ) پَرپَهن . فَرفَخ . خرفه . بقلةالحمقاء. رجله .
-
پخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paxal کاه جو یا گندم که هنوز کوبیده و خرد نشده باشد؛ ساقههای خشکشدۀ جو یا گندم؛ کاه درشت.
-
واژههای مشابه
-
پِخَلْ
لهجه و گویش گنابادی
pekhal در گویش گنابادی یعنی پنجه دست ، پنجه کشیدن با انگشت ها
-
تخل پخل
واژهنامه آزاد
تُخل پُخل؛ شبیه به هرج و مرج؛ شیرتوشیر.
-
فتح آباد پخل
لغتنامه دهخدا
فتح آباد پخل . [ ف َ دِ پ ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریونه ٔ شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی جنوب نیشابور قرار دارد. جایی شوره زار، گرمسیر و دارای 77 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری اس...
-
واژههای همآوا
-
پِخَلْ
لهجه و گویش گنابادی
pekhal در گویش گنابادی یعنی پنجه دست ، پنجه کشیدن با انگشت ها