کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پختگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پختگی
/poxtegi/
معنی
۱. پخته بودن.
۲. حالت و چگونگی هرچیز پختهشده.
۳. [مجاز] آزمودگی؛ تجربه داشتن؛ باتجربه بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، حذاقت، سنجیدگی، فهمیدگی، کمال
۲. رسایی، نضج
۳. احتیاط، حزم، دوراندیشی ≠ خامی
فعل
بن گذشته: پختگی کرد
بن حال: پختگی کن
دیکشنری
maturity, ripeness, sophistication, worldliness
-
جستوجوی دقیق
-
پختگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمودگی، حذاقت، سنجیدگی، فهمیدگی، کمال ۲. رسایی، نضج ۳. احتیاط، حزم، دوراندیشی ≠ خامی
-
پختگی
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ)(حامص .)کنایه از: کارآزمودگی و باتجربگی .
-
پختگی
لغتنامه دهخدا
پختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) نضج . حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی . یَنع : هر یکی با جنس خود در کرد خوداز برای پختگی نم میخورد. مولوی . || عقل . حَزم . احتیاط. متانت . سنجیدگی . نباهت . وزن . باتجربگی . آزمودگی : فزون کرد ارچه سفر رودِ ...
-
پختگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) poxtegi ۱. پخته بودن.۲. حالت و چگونگی هرچیز پختهشده.۳. [مجاز] آزمودگی؛ تجربه داشتن؛ باتجربه بودن.
-
واژههای مشابه
-
overcure
بیشپختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] حالتی ناشی از پخت مجدد نمونه یا قرار گرفتن آن در دمای خیلی زیاد یا دمای مناسب اما طولانیمدت، که به کاهش مقاومت محصول در برابر پیرشدگی منجر میشود
-
cooked flavour
طعم پختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گشتهطعم ناشی از ترکیبات گوگرددار در شیری که بیش از شصت درجه حرارت دیده باشد
-
جستوجو در متن
-
peckishness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پختگی
-
peccability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پختگی
-
pesterment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پختگی
-
tableity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پختگی
-
عِلم و حِلم
فرهنگ گنجواژه
پختگی.
-
ناپختگی
واژگان مترادف و متضاد
بیتجربگی، خامی، ناشیگری ≠ پختگی
-
نضج
واژگان مترادف و متضاد
پختگی، رسیدگی، رونق، قوام