کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پا به رکاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چوب پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) عصا.
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کنایه از: سرزنش .
-
سخت پا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) پایدار.
-
سیماب پا
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کنایه از: گریزپا.
-
هشت پا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) اختاپوس .
-
هم پا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) (عا.) همراه ، رفیق .
-
آتش پا
لغتنامه دهخدا
آتش پا. [ ت َ ] (ص مرکب ) مجازاً تندرو. دوان : باز در بستندش و آن درپرست بر همان امید آتش پا شده ست . مولوی .جنیبت بس که آتش پای گشته هلال نعل پروین سای گشته .امیرخسرو دهلوی .
-
تال پا
لغتنامه دهخدا
تال پا. (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. در 30 هزارگزی خاوری قلعه زراس واقع است . در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 320 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
-
ته پا
لغتنامه دهخدا
ته پا. [ ت َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تحت القوة و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج ) : زهر مار است باده در ناهارته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج ).بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم ن...
-
پیش پا
لغتنامه دهخدا
پیش پا. (اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.
-
پیش پا
لغتنامه دهخدا
پیش پا. (نف مرکب ) که ازقبل پاید و پاس دارد. که از پیش پاید. پیش پاینده .
-
جای پا
لغتنامه دهخدا
جای پا. [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد پا. اثر پی .
-
زاغ پا
لغتنامه دهخدا
زاغ پا. (اِ مرکب ) زاغ پای . کنایه از طعنه و سرزنش باشد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). و با لفظ زدن مستعمل میشود. (آنندراج ). طعنه . ملامت . سرزنش . طنز : زاغ زبانی که ز فر همای کبک روان رابزند زاغ پای . امیرخسرو (از آنندراج ).کبک خرامنده بصحن سرای کب...
-
سیم پا
لغتنامه دهخدا
سیم پا. [ س ِ ی ُ ] (اِ مرکب )کنایه از آلت مردی . شرم مرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سیماب پا
لغتنامه دهخدا
سیماب پا. (ص مرکب ) کنایه از مردم گریزپا، همچو غلام و طفلی که از مکتب بگریزد. (برهان ) (آنندراج ). گریزپا. (فرهنگ رشیدی ).