کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاییدهنوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
controlled drinker
پاییدهنوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که بهصورت تعدیلشده و بهحدیکه به مستی نرسد الکل مصرف میکند
-
واژههای مشابه
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (نف مرخم ) گوش کننده . شنونده . مخفف نیوش است که شنیدن و گوش کردن باشد. رجوع به نیوش شود.
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِخ ) از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است . او راست :ز کشتگان غمت جابه جا نشان باقی است گذشت قافله و گرد کاروان باقی است تنم به خاک برابر شد و هنوز هوس به دیدن رخ زیبات همچنان باقی است .(از صبح گلشن ص 561) (از شمع انجمن ص 490) (از فرهن...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . [ ن َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). گرفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی را گرفتن و بر سر و ریش وی آویختن . (ناظم الاطباء). || طلب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). جستن . || رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مشی ...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . [ ن َ وَ ] (اِ) انعام و بخشش و پاداش و جزا(؟). (ناظم الاطباء).
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . [ ن َ وِ ] (اِمص ) اسم از نویدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نویدن شود.
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . [ ن ُ وِ ] (اِ) مکتوب و نوشته و سرنوشت و تقدیر(؟). (ناظم الاطباء).
-
نوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشامیدن، گساردن ۲. گوارا، مهنا ۳. شهد ۴. انوشه، جاوید، جاویدان ۵. پادزهر، تریاق ≠ نیش
-
نوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - هرچیز نوشیدنی .2 - شهد، انگبین . 3 - نوش دارو، پادزهر. 4 - خو شگوار.
-
نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nuš ۱. [مقابلِ نیش] هرچیز مطبوع و خوشایند.۲. (شبهجمله) گوارا باد؛ نوش جان باد.۳. [قدیمی] عسل؛ شهد؛ انگبین.۴. [قدیمی] پادزهر؛ تریاق.۵. [قدیمی] شراب؛ باده.۶. [قدیمی] نوعی نقل و شیرینی که برای مزۀ شراب میخورند.۷. (اسم مصدر) [قدیمی] زندگی؛ حیات؛ ...
-
نوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نوشیدن) nuš ۱. = نوشیدن۲. نوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بادهنوش.۳. (اسم) [قدیمی] هرچیز نوشیدنی.
-
نوش
دیکشنری فارسی به عربی
سلسبيل , وعد
-
نوش
لهجه و گویش تهرانی
به سلامتی