کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایندان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پایندان
/pāyandān/
معنی
۱. ضامن؛ کفیل؛ پذیرفتار: ◻︎ دی همی گفتی که پایندان شدم / که بُوَدتان فتح و نصرت دمبهدم (مولوی: ۴۹۳).
۲. میانجی؛ پایندا.
۳. (اسم) پایین مجلس: ◻︎ ماه را در محفل خورشید من / جای اندر صفّ پایندان بُوَد (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۵).
۴. کفشکن؛ درگاه خانه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ضامن، کفیل، متعهد
دیکشنری
indemnity, liable, safeguard, safety, safety net, sponsor, surety, voucher
-
جستوجوی دقیق
-
پایندان
واژگان مترادف و متضاد
ضامن، کفیل، متعهد
-
پایندان
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) 1 - کفیل ، ضامن . 2 - کفش کن ، درگاه . 3 - میانجی کننده .
-
پایندان
لغتنامه دهخدا
پایندان . [ ی َ ] (اِ) پذرفتار. ضامن . کفیل . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (مَج ). غریز. (کنز اللغات ). پایندانی کننده . (کنز اللغات ). زعیم . (مج ) (مهذب الاسماء). قبیل . ضمین . حمیل : گفتم اگر این مال امروز نتواند داد مهتری وثیقه و پایندان بستان...
-
پایندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pāyandān ۱. ضامن؛ کفیل؛ پذیرفتار: ◻︎ دی همی گفتی که پایندان شدم / که بُوَدتان فتح و نصرت دمبهدم (مولوی: ۴۹۳).۲. میانجی؛ پایندا.۳. (اسم) پایین مجلس: ◻︎ ماه را در محفل خورشید من / جای اندر صفّ پایندان بُوَد (منجیک: شاعران بیدیوان:...
-
جستوجو در متن
-
ضامن
فرهنگ واژههای سره
پایندان
-
ضمانت
فرهنگ واژههای سره
پایندان
-
ضامن
واژگان مترادف و متضاد
پایندان، پذرفتار، کفیل، متعهد
-
کفیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: کُفَلاء] kafil ضامن؛ پایندان؛ کفالتکننده.
-
بایندان
لغتنامه دهخدا
بایندان . [ ی َ ] (اِ) میانجی . (آنندراج ). صورتی است از پایندان بمعنی ضمین و کفیل . و رجوع به پایندان شود.
-
کفیل
واژگان مترادف و متضاد
پایندان، تاواندار، سرپرست، ضامن، ضامن، متعهد، وصی، ولی
-
متکفل
واژگان مترادف و متضاد
۱. عهدهدار، متعهد ۲. پایندان، ضامن، کفیل، کفالتدار
-
ضمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ ضمان] [قدیمی] zamin ۱. ضمان؛ کفیل؛ عهدهدار غرامت؛ پایندان.۲. بیمار زمینگیر که گرفتار بیماری دائم باشد.
-
گرو ستدن
لغتنامه دهخدا
گرو ستدن . [ گ ِ رَ / رُو س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بگرو پذیرفتن . چیزی را به رهن قبول کردن . کالائی یا چیزی دیگر را در مقابل وام به وثیقه گرفتن : گرو بستان نه پایندان و سوگندکه پایندان نباشد همچو پابند. سعدی (صاحبیه ).گر شوند آگه از اندیشه ٔ م...
-
پذرفتار
لغتنامه دهخدا
پذرفتار. [ پ ِ رُ ] (نف ) پذیرفتار. کفیل . (زمخشری ). حمیل . پایندان . ضامن . کسی که کم و بسیار کسی بر گردن گیرد و برساند. صبیر.غریر. قبیل . (منتهی الارب ). کافل . زعیم : دلت براز خدااز زمانه راهبر است کفت به روزی خلق خدای پذرفتار. اسدی .- پذرفتار شد...