کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پایستن
/pāyestan/
معنی
۱. پایدار ماندن؛ جاویدان بودن؛ پاییدن: ◻︎ جهانا چه درخورد و بایستهای / وگر چند با کس نپایستهای (ناصرخسرو: ۲۵۳).
۲. درنگ کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
conserve, continue, last, survive
-
جستوجوی دقیق
-
پایستن
فرهنگ فارسی معین
(یِ تَ) (مص ل .) 1 - پایدار ماندن . 2 - صبر و تأمل کردن .
-
پایستن
لغتنامه دهخدا
پایستن . [ ی ِ ت َ ] (مص ) پایدار ماندن . پائیدن . باقی ماندن . جاویدان بودن . دائم بودن : ورنه بایدت بزادن نگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من . منوچهری .جهانا چه در خورد و بایسته ای اگر چند با کس نپایسته ای . ناصرخسرو. چون عزّ من و ذل تو نپایست...
-
پایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pāyestan ۱. پایدار ماندن؛ جاویدان بودن؛ پاییدن: ◻︎ جهانا چه درخورد و بایستهای / وگر چند با کس نپایستهای (ناصرخسرو: ۲۵۳).۲. درنگ کردن.
-
پایستن
دیکشنری فارسی به عربی
آخر مرة
-
جستوجو در متن
-
اثبات
فرهنگ واژههای سره
پایستن، اُستوانش، اُستانش
-
lasts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طول می کشد، طاقت، طول کشیدن، دوام داشتن، دوام کردن، به درازا کشیدن، پایستن
-
lasted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طول کشید، طول کشیدن، دوام داشتن، دوام کردن، به درازا کشیدن، پایستن
-
آخر مرة
دیکشنری عربی به فارسی
بازپسين , پسين , اخر , اخرين , اخير , نهاني , قطعي , دوام داشتن , دوام کردن , طول کشيدن , به درازا کشيدن , پايستن
-
دوام کردن
لغتنامه دهخدا
دوام کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاییدن . پایستن . پایدارماندن . پایداری کردن . (یادداشت مؤلف ) : آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل خوش بود دریغا که نکردند دوامی . سعدی .|| مداومت کردن : کرز؛ دوام کردن بر خوردن قروت . استعلاج ؛ دوام کردن بر خوردن ش...
-
پائیدن
لغتنامه دهخدا
پائیدن . [ دَ ] (مص ) توقف کردن . ببودن . بایستادن . ماندن . درنگ کردن : ای ز همه مردمی تهی و تهک مردم نزدیک تو چرا پاید . ابوشکور (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).اگر خفته ای زود برجه ز جای وگر خود بپائی زمانی مپای . دقیقی .بترس ای گنهکار و نزد من آی به ایو...