کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پایدار
/pāydār/
معنی
۱. پاینده؛ جاویدان؛ باقی: ◻︎ نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بُوَد یادگار (فردوسی: ۱/۸۵).
۲. برقرار.
۳. استوار؛ ثابت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استوار، بادوام، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، ثابت، جاوید، جاویدان، لایزال، ماندنی، محکم، مدام، مستدام، مستقر، مقاوم، نوشه، واثق ≠ ناپایدار، سست
دیکشنری
adamant, abiding, constant, enduring, firm, inalterable, incessant, indissoluble, lasting, perennial, persistent, resistant, stable, strong, survivable, undying, unfailing
-
جستوجوی دقیق
-
پایدار
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāydār) دارای ثبات ، ثابت ، همیشگی ؛ (در قدیم) مقاوم ، مقاومت کننده ؛ (در حالت قیدی) به حالت همیشگی ، پا برجا.
-
پایدار
واژگان مترادف و متضاد
استوار، بادوام، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، ثابت، جاوید، جاویدان، لایزال، ماندنی، محکم، مدام، مستدام، مستقر، مقاوم، نوشه، واثق ≠ ناپایدار، سست
-
stable
پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ویژگی سامانهای که حالت آن بدون دخالت عامل خارجی تغییر نکند
-
پایدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) استوار، پابرجا، ثابت .
-
پایدار
لغتنامه دهخدا
پایدار. (نف مرکب ) ثابت . (رشیدی ). باثبات . دائم . باقی . استوار. ستوار. پادار. (جهانگیری ). قائم . با تاب و توان . قوی . مستقیم . وطید. واطد. وکید. همیشه . پا برجا. پای برجای . جاویدان . با دوام . همیشه . مدام . برقرار. (برهان ).مقاوم . پایداری کنن...
-
پایدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پادار› pāydār ۱. پاینده؛ جاویدان؛ باقی: ◻︎ نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بُوَد یادگار (فردوسی: ۱/۸۵).۲. برقرار.۳. استوار؛ ثابت.
-
پایدار
دیکشنری فارسی به عربی
اسطبل , التزام , دائم , صوم , لا ينضب
-
واژههای مشابه
-
مدیریت پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← مدیریت پایدارینگر
-
sustainable agriculture
کشاورزی پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی کشاورزی که در آن با بهکارگیری حداقل نهادههای خارجی، بهغیراز کودهای آلی، جنبههای مختلف زیستمحیطی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی لحاظ شود
-
sustainable tourism
گردشگری پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری که علاوه بر حفظ موقعیتهای موجود اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و بومشناختی هر منطقه، با آنها نیز هماهنگ میشود
-
مغذی پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ← مادۀ مغذی پایدار
-
continuous fire
آتش پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آتشی که با آهنگ یکنواخت و بدون هیچ توقفی برای تنظیم یا تصحیح آتش اجرا میشود
-
sustainable development
توسعۀ پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] توسعهای که نیازهای نسل امروز را برآورده میکند بیآنکه خللی در رفع نیازهای نسلهای آینده وارد کند
-
sustainable forest
جنگل پایدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جنگلی که نیازهای نسل حاضر و آینده را بهطور مستمر تأمین میکند