کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایجامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پایجامه
لغتنامه دهخدا
پایجامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به پی جامه شود.
-
جستوجو در متن
-
سرواله
لغتنامه دهخدا
سرواله . [ س ِرْ ل َ ] (معرب ، اِ) پایجامه : دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ اوتا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است . شرف الدین شفایی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تنبان
لغتنامه دهخدا
تنبان . [ تُم ْ ] (اِ) زیرجامه و ازار و شلوار را گویند عموماً و تنبان چرمی کشتی گیران را خصوصاً. (برهان ). ازار کوتاه کشتی گیران که توبان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). شلوار و پایجامه ، ترکی است . (غیاث اللغات ). شلوار و رغنین و پایجامه و زیر جامه و...
-
افدستا
لغتنامه دهخدا
افدستا. [ اَ دِ ](اِ مرکب ) بمعنی افتدستاست که ستایش عجب و نیکوترین ستایش و حمد خدای عزوجل باشد بزبان پهلوی . (برهان ) (هفت قلزم ). این لفظ کلمتی است مرکب پهلوی : اَفد، شگفت باشد و ستا، ستایش ، چنانکه دقیقی گفت : جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو...
-
ذوالخلال
لغتنامه دهخدا
ذوالخلال . [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب ابی بکربن ابی قحافة رضی اﷲ عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو دادند که رسول صلوات اﷲ علیه به صدقه موعظت فرمود و ابوبکر مجموع اموال خویش یکباره جز جامه ...
-
شلوار
لغتنامه دهخدا
شلوار. [ ش َل ْ ] (اِ مرکب ) ازار. پوشاک پاها. تنبان . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ای که مردان و گاهی زنان پوشند و آن از کمر تا قوزک پاها را می پوشاند. سراویل . سروال . مئزر. ایزار. (یادداشت مؤلف ). ازار. (دهار). بمعنی ازار و م...
-
جامه
لغتنامه دهخدا
جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پارچه ٔ بافته ٔ نادوخته را گویند. (برهان ). در هندی باستان یم یا چردیش و غیره (بام ، حمایت ) است و در پهلوی جامک و یامک باشد. مولر بهتر توضیح داده و «جامه » را از کلمه ٔ پهلوی یامک = پارسی باستان یاهمه و یونانی زومه دانسته ا...