کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاگیر
/pāgir/
معنی
۱. آنچه پا به آن گیر کند.
۲. [عامیانه، مجاز] آنچه انسان به آن پابند شود.
۳. (صفت مفعولی) [مجاز] پایبند؛ مقید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایبند، مقید
۲. مانع
۳. مزاحم
دیکشنری
impediment, stumbling block
-
جستوجوی دقیق
-
پاگیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایبند، مقید ۲. مانع ۳. مزاحم
-
پاگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pāgir ۱. آنچه پا به آن گیر کند.۲. [عامیانه، مجاز] آنچه انسان به آن پابند شود.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] پایبند؛ مقید.
-
پاگیر
دیکشنری فارسی به عربی
عقبة
-
واژههای مشابه
-
پاگیر آمدن
لغتنامه دهخدا
پاگیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن و بند شدن پای بچیزی چنانکه از حرکت باز دارد : در جوی اسب درانداخت پاگیر آمد، اسب را رها کرد بمشقتی بسیار شناوکنان بکنار افتاد. (تاریخ طبرستان ).
-
پاگیر کسی شدن
لغتنامه دهخدا
پاگیر کسی شدن . [ رِ ک َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) مبلغی بحساب او آمدن . گناهی بر او فرود آمدن . || بناخواست رنجی بر او فراز آمدن .
-
دست و پاگیر
واژهنامه آزاد
باعث مزاحمت بودن
-
جستوجو در متن
-
اسپم
فرهنگ واژههای سره
دست پاگیر
-
red tape
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوار قرمز، تشریفات زائد، نوار باریک قرمز، مقررات دست و پاگیر، فرمالیته اداری
-
عقبة
دیکشنری عربی به فارسی
پيچ وخميدگي , گرفتاري , مانع , محظور , گير , تکان دادن , هل دادن , بستن (به درشکه وغيره) , انداختن , رداع , سد جلو راه , پاگير
-
obstacle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانع، سد، مشکل، انسداد، گیر، رداع، سد جلو راه، محظور، پاگیر، رادع
-
obstacles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موانع، مانع، سد، مشکل، انسداد، گیر، رداع، سد جلو راه، محظور، پاگیر، رادع
-
امپرسیونیسم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ فر. ] ( اِ.) برگرفته از واژة فرانسوی امپرسیون به معنای احساس و تأثر. نام مکتبی ادبی و هنری در قرن 19 که هدف پیروانش رهایی از قواعد دست و پاگیر کلاسیسم و بیان تأثیر کلی و گذرای یک صحنه یا موضوع بوده است بدون پرداختن به جزییات .
-
دست و پا
فرهنگ گنجواژه
اندامها، اندام بدن و مجازاً توانائی و عُرضه.دست و پاچُلُفتی، دست و پا لرزیدن= ترسیدن.دست و پا پنبهای= بی عُرضه. دست و پا شکسته= ناقص. دست و پا زدن= تقلا کردن. دست و پاگیر= مزاحم. دست و پا بلوری= تنبل. دست و پا دار= زرنگ. دست و پا کردن= فراهم کردن.بی...