کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاک کردن پنبه یا پشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عشق پاک
لغتنامه دهخدا
عشق پاک . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ) عشقی که آلوده به خواهشهای جسمانی نباشد. عشق افلاطونی . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاکبازی . رجوع به عشق و عشق افلاطونی و پاکبازی شود.
-
پاکسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk simā) (فارسی ـ عربی) دارای چهره ی پاک و نورانی.
-
پاکشید
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk šid) خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد.
-
پاکفروغ
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk foruq) درخشش پاک و بی غبار .
-
justice tourism
گردشگری پاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] رویکردی مبتنی بر عدالت و اخلاق در گردشگری که هدف از آن رعایت معیارهای گردشگری پایدار ازلحاظ اجتماعی و زیستمحیطی است
-
نعیم پاک
لغتنامه دهخدا
نعیم پاک . [ ن َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اعمال شایسته است که طاعت و عبادت باشد. (برهان قاطع). || نعمت و روزی حلال و طیب و طاهر. رجوع به نعیم شود.
-
اصل پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'aslpāk اصیل؛ نجیب.
-
پاک باخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) ( اِ.) 1 - کسی که همة پول خود را باخته است . 2 - کسی که همه چیز خود را از دست داده است .
-
پاک سرشت
فرهنگ فارسی معین
(س ِ رِ) (ص مر.)پاک نهاد، پاک - طینت .
-
پاک نفس
فرهنگ فارسی معین
( نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) راستگوی .
-
جان پاک
لغتنامه دهخدا
جان پاک . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح خالص و ناآلوده . روان که بکثافات مادی نیالوده باشد : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را بفانی و دائم را بزایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن . (کلیله و دمنه ). || روح القدس : بسم الاب و الابن و ...
-
دست پاک
لغتنامه دهخدا
دست پاک . [ دَ ] (ص مرکب ) پاک دست . آنکه دستش پاک باشد. || کنایه از پرهیزگار و متدین . (برهان ) (آنندراج ). پارسا و پاکدامن . (ناظم الاطباء). || دست خالی و فقیر. (از برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) دستمال . (برهان ) (آنندراج ). دستمال و روپاک . (ن...
-
دل پاک
لغتنامه دهخدا
دل پاک . [ دِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل روشن و بی غل و غش و دور از و ناراستی : بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه .نظامی .
-
دل پاک
لغتنامه دهخدا
دل پاک . [ دِ] (ص مرکب ) پاکدل . که دلی پاک دارد. که قلبی صاف دارد. با دلی صافی . با ضمیر تابناک و دور از آلودگی .
-
دین پاک
لغتنامه دهخدا
دین پاک . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منظور دین توحید است در برابر ادیان شرک و بت پرستی : و او نیز بر دین پاک از دنیا رفت . (قصص الانبیاء ص 29). و شیث نیز مدتی بر دین پاک زندگانی کرد وبرادران را به اسلام دعوت کردی . (قصص الانبیاء ص 29).