کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاک سری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاک گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پاک گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تزکیه . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): شراب ...تن را قوی کند و پاک گرداند ببول و عرق و بخار. (نوروزنامه ). || توضئه . نمازی کردن . تطهیر.
-
پاک گردیدن
لغتنامه دهخدا
پاک گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) طاهر شدن . || برسیدن . بسررسیدن مدت و اَجَل : چو میروک را پاک گردد هزاربرآرد پر از گردش روزگار.عنصری .
-
پاک گشتن
لغتنامه دهخدا
پاک گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به پاک گردیدن شود.
-
پاک ورنز
لغتنامه دهخدا
پاک ورنز. [ وِ رُ ن ِ] (اِخ ) نامی که به قتل عام فرانسویان داده اند در وِرُن بسال 1797م . (1211 هَ . ق .) یک روز بعد از عید پاک ، بتحریک سنای ونیز.
-
پاک اصل
لغتنامه دهخدا
پاک اصل . [ اَ ] (ص مرکب ) پاک نژاد. پاک گوهر. که گوهری پاک دارد : ای نیکنام ای نیکخوی ای نیکدل ای نیکروی ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاکدین .فرخی (دیوان چ دبیر سیافی ص 259).
-
پاک اعتقاد
لغتنامه دهخدا
پاک اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) که اعتقادی درست دارد. که عقیدتی راست دارد.
-
پاک اندرون
لغتنامه دهخدا
پاک اندرون . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) پاک نهاد. پارسا. پاک اعتقاد. که باطنی پاک دارد : نترسی که پاک اندرونی شبی برآرد ز سوز جگر یا ربی .سعدی .
-
پاک اندیش
لغتنامه دهخدا
پاک اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اندیشه ٔ پاک دارد. که سوء نیّت ندارد.
-
پاک اندیشه
لغتنامه دهخدا
پاک اندیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ](ص مرکب ) که اندیشه ٔ پاک دارد. که نیّت بد ندارد.
-
پاک بوم
لغتنامه دهخدا
پاک بوم . (اِ مرکب ) کشور پاک . خطه ٔ پاک . || (ص مرکب ) پاک نهاد : گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی و بادانش و پاک بوم .فردوسی .
-
پاک بین
لغتنامه دهخدا
پاک بین . (نف مرکب ) آنکه نظری پاک دارد. آنکه عمل کسان را حمل به صحّت کند : کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست صفای همت پاکان و پاک بینان بین .حافظ.
-
پاک بینی
لغتنامه دهخدا
پاک بینی . (حامص مرکب ) پاک نظری .
-
پاک پیوند
لغتنامه دهخدا
پاک پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (ص مرکب ) پاک اصل . پاک نژاد : بدختر چنین گفت پس شهریارکه ای پاک پیوند به روزگار.فردوسی .
-
پاک تر
لغتنامه دهخدا
پاک تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اطهر. منزه تر، نظیف تر. پاکیزه تر. ازکی . اقدس . صافی تر: گردانید او را بپاکی فاضلتر قریش از روی حسب ... و پاکتر قریش از روی فرع . (تاریخ بیهقی ).
-
پاک تل
لغتنامه دهخدا
پاک تل . [ ت ُ ] (اِخ ) رودی خرد از آب راهه های هرمُس در لیدیا. و پاکتل شهر سارد را مشروب میساخت و گویند این آب راهه پرک های زر با خود می آورد و ثروت مشهور کرزوس از این رود آوردها بود. این رود از کوههای ت ُم ُ لوس جاری بود و به خلیج ازمیر میریخت . ||...