کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکفروغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاکفروغ
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk foruq) درخشش پاک و بی غبار .
-
واژههای مشابه
-
فروغ
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruq) روشنیای که از آتش ، خورشید و دیگر منابع نورانی میتابد ؛ پرتو ؛ شعلهی آتش ؛ (به مجاز) رونق ، درخشندگی و جذابیت ؛(به مجاز) امید به زندگی و شوق و اشتیاق.
-
فروغ
واژگان مترادف و متضاد
پرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، روشنایی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، وراغ
-
فروغ
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِ.) روشنی ، پرتو.
-
فروغ
لغتنامه دهخدا
فروغ . [ ف ُ ] (اِ) به معنی فروز است که شعاع و روشنی و تابش آفتاب و آتش و غیره باشد. (برهان ). روشنایی . نور. (یادداشت بخطمؤلف ). افروغ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : تاهمه مجلس از فروغ چراغ گشت چون روی دلبران روشن . رودکی .برافروز آذری ایدون که تیغش ب...
-
فروغ
لغتنامه دهخدا
فروغ . [ ف ُ ] (ع مص ) فارغ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پرداختن از کاری . (اقرب الموارد). پرداختن از چیزی . (منتهی الارب ). || پایان دادن کسی کاری را. (اقرب الموارد). فراغ . فراغت . رجوع بدین کلمات شود. || آهنگ کردن بسوی کسی . (منتهی الارب ). قصد. ||...
-
فروغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افروغ، فروز› foruq ۱. روشنی؛ پرتو.۲. [مجاز] رونق؛ جذابیت: ◻︎ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما / آبروی خوبی از چاه زنخدان شما (حافظ: ۴۰).
-
فروغ
دیکشنری فارسی به عربی
حريق , ضوء , لمعان
-
فروغ
واژهنامه آزاد
روشنایی
-
پاک
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاکیزه، تمیز، منزه، نزه، نظیف ۲. زکی، مبرا، مقدس، مهذب، ۳. باعفاف، پاکدامن، عفیف، معصوم، نجیب ۴. سترده، منقح ۵. بیغش، خالص، سره، صاف، صافی، محض، ناب ۶. طاهر، طهر، طیب، مطهر ۷. بیعیب، منقا، نقی ۸. بیآلایش، بیریا، صمیم، مخلص ۹. زلال، صاف، صراح ۱۰. ز...
-
sober, clean
پاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ویژگی فردی که با رعایت اصول خودیابی از مصرف مواد و الکل پرهیز میکند
-
پاک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - عید فصح ، عیدی که یهودیان هر سال در چهاردهمین روز از نخستین ماه قمری به یاد خروج قوم بنی اسرائیل از مصر برپا دارند. 2 - عیدی که مسیحیان هر سال به یاد برخاستن مسیح از میان مردگان برپا کنند.
-
پاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (ص .) پاکیزه . 2 - ساده و بدون ترکیب . 3 - روشن ، درخشان . 4 - بی گناه ، پاکدامن . 5 - (ق .) تماماً، بالکُل .
-
پاک
لغتنامه دهخدا
پاک . (اِخ ) جزیره ای از جزایر پلی نِزی که از شرقی ترین اراضی اقیانوسیه است . این جزیره به مساحت 118 هزارگز مربع و دارای 250 تن سکنه است و چون در روز عید پاک سال 1722م .1134/ هَ.ق . کشف شده است بدو نام پاک داده اند. کاشف آن رُگ گ ِ وِن است و نام اصلی...