کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تقدیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqdis ۱. پاک و منزه کردن.۲. به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن.۳. به پاکی ستودن.
-
آلودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ālutan] ‹آلاییدن› 'āludan ۱. چیزی را از حالت پاکی خارج کردن؛ آلوده کردن؛ کثیف کردن.۲. چیزی را با چیزی مخلوط کردن؛ آغشته کردن.۳. تر کردن؛ خیس کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] از حالت پاک خارج شدن؛ کثیف شدن؛ آلوده شدن.
-
quittances
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گشت و گذار، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
-
quittance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
quittance، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
-
تطهیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شستشو، طهارت، غسل، وضو ۲. پاک گردانیدن، طاهر کردن ≠ نجس کردن
-
طهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahur ۱. طهارت؛ پاک کردن؛ پاکیزه کردن.۲. (صفت) آنچه با آن طهارت میکنند؛ آنچه سبب پاکی میشود؛ آنچه با آن چیزی را میشویند و پاک میکنند، مانند آب.
-
استطیاب
لغتنامه دهخدا
استطیاب . [ اِ ت ِطْ ] (ع مص ) استطابه . پاکی جستن . || پاکی یافتن . استنجا کردن بشستن یا بمسح حجر. || موی زهار ستردن . || آب شیرین خواستن . (منتهی الارب ).
-
تبرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزاری جستن، دوری کردن ۲. بری شدن(ازتهمت، گناه) ۳. بیزاری ۴. پاکی، تنزیه
-
تسبیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasbih ۱. سبحاناللّه گفتن؛ خدا را بهپاکی یاد کردن.۲. نیایش کردن؛ ذکر خدا و مناجات.۳. مهرههای بهنخکشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست میگیرند؛ سبحه.
-
جانماز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمر.) فرشی کوچک که بر کف اتاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند، سجاده . ؛ ~ آب کشیدن تظاهر به پاکی و تقدس کردن .
-
طهارت
فرهنگ فارسی معین
(طَ رَ) [ ع . طهارة ] 1 - (مص ل .) پاک گردیدن . 2 - غسل کردن ، وضو گرفتن . 3 - (اِ مص .) پاکی .
-
سبحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sobhān ۱. به پاکی یاد کردن خداوند را؛ سبحانالله گفتن.۲. (اسم، صفت) از نامهای خداوند: ◻︎ توان در بلاغت به سحبان رسید / نه در کنه بیچون سبحان رسید (سعدی۱: ۳۵).۳. [قدیمی] دور و پاکیزه ساختن؛ تنزیه کردن.
-
نظافت
لغتنامه دهخدا
نظافت . [ ن َ ف َ ](ع اِمص ) پاکیزگی . (بحر الجواهر) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پاکی . (ناظم الاطباء). مقابل قذارت . (یادداشت مؤلف ). نظافة. رجوع به نظافة شود.- نظافت دادن ؛ پاک و پاکیزه کردن . رفت و روب کردن : همه به سجده نظافت دهد ...
-
قُرُوَءٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پاک شدنها از حيض - حيضها(قروء جمع قرء است ، و قرء لفظي است که هم معناي حيض را ميدهد ، و هم معناي پاکي از آنرا ، بطوري که گفتهاند ، از واژههائي است که دو معناي ضد هم دارد ، چيزي که هست معناي اصلي آن جمع است ، اما نه هر جمعي ، بلکه جمعي که دگرگونگي و ت...
-
معاش کردن
لغتنامه دهخدا
معاش کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن : دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد. حافظ.روزی ما را به ما نوشته قضابه پاکی نظر خویش می کنیم معاش .میرزا جلال اسیر (از آنندراج ).