کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکیزه چهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاکیزه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پاکیزهروی› [قدیمی، مجاز] pākizeru پاکرو؛ نیکورو؛ زیبا؛ خوبرو: ◻︎ خاتون خوبصورت پاکیزهروی را / نقش و نگار و خاتم پیروزه گو مباش (سعدی: ۱۰۲).
-
پاکیزه سرشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizeserešt پاکسرشت؛ پاکنهاد؛ پاکطینت: ◻︎ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت / که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت (حافظ: ۱۷۲).
-
پاکیزه طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] pākizetab' پاکطبع؛ پاکسرشت؛ پاکنهاد.
-
پاکیزه گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پاکیزهگوی› [قدیمی، مجاز] pākizegu ۱. راستگو.۲. خوشسخن.
-
پاکیزه گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizegohar = پاکگهر
-
پاکیزه مرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizemard ۱. مرد پاکدامن؛ پاکمرد.۲. صالح.
-
پاکیزه مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizemaqz = پاکمغز
-
پاکیزه کردن
واژهنامه آزاد
پالودن.
-
امامقلی بیک پاکیزه
لغتنامه دهخدا
امامقلی بیک پاکیزه . [ اِ ق ُ ب َ زَ ] (اِخ ) (ترکمان ) از امرای شاه عباس اول صفوی که به ایلچیگری به روسیه و بلخ رفت . رجوع به تاریخ عالم آرای عباسی ج 2 ص 507، 599 و 600 شود.
-
پاک و پاکیزه
لغتنامه دهخدا
پاک و پاکیزه . [ ک ُ زَ / زِ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع . پاک . بنحو پاک .
-
پر و پاکیزه
لغتنامه دهخدا
پر و پاکیزه . [ پ َ رُ زَ / زِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پاک . شسته و رفته .
-
تمیز و پاکیزه
دیکشنری فارسی به عربی
مطهر
-
پاک و پاکیزه
فرهنگ گنجواژه
کاملاً پاک.
-
جستوجو در متن
-
پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākčehr زیبا؛ خوشصورت؛ پاکیزهرو؛ دارای چهرۀ پاک و روشن.
-
شهرناز
لغتنامه دهخدا
شهرناز. [ ش َ ] (اِخ ) خواهر جمشید است و او با خواهر دیگرش ارنواز در حباله ٔ نکاح ضحاک بود و بعد از کشته شدن ضحاک هر دو به فریدون منتقل شدند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). نام دختر جمشید که مادر هر دو پسر ارشد فریدون بود. (از ولف ). این نام...