کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکردن (کفش و غیره) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
unlace
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجماد، گشودن، بند کفش و غیره را باز کردن
-
unlacing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحلال، گشودن، بند کفش و غیره را باز کردن
-
unlaces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متوقف می شود، گشودن، بند کفش و غیره را باز کردن
-
جیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پوست دباغی شدة نرم که از آن لباس ، کفش ، کیف و غیره تهیه کنند.
-
نعلچی
لغتنامه دهخدا
نعلچی . [ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه نعل کفش و میخ و امثال آن سازد؛ و آن غیر نعلبند مخصوص ستور است . (یادداشت مؤلف ). که نعلچه و میخ های مخصوص برای کف کفش و بویژه برای کفش های چرمی و پوتین سازد. || آنکه نعل کفش کوبد. که میخ یا نعل به کف کفش مردم کوبد.
-
چاموش
لغتنامه دهخدا
چاموش . (اِ) نوعی از کفش و پای افزار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چموش . کفش . پاپوش . پوزار. نوعی کفش روستایی . و رجوع به کفش شود.
-
ملابس
دیکشنری عربی به فارسی
رخت , اسباب , اراستن , پوشاندن , جامه , جامه لباس , ملبوس , پوشاک , لباس , پوشيدن , در بر کردن , بر سر گذاشتن , پاکردن (کفش و غيره) , عينک يا کراوات زدن , فرسودن , دوام کردن
-
برقی
لغتنامه دهخدا
برقی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به برق در همه ٔ معانی . || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره . || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب . زود...
-
کفش و کلاه
فرهنگ گنجواژه
لباس بیرون. کفش و کلاه کردن= آماده بیرون رفتن شدن.
-
چمتاک
لغتنامه دهخدا
چمتاک . [ چ َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). کفش را گویند و آن را چمتک و چمشاک و چمشک نیز گویند. (جهانگیری ). کفش و پای افزار و آن را چمتک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتک و چمشاک و چمشک ش...
-
چاروغ
لغتنامه دهخدا
چاروغ . (ترکی ، اِ) چارغ . (برهان ) (آنندراج ). پای افزار دهقانان .(برهان ) (آنندراج ). پوزار. کفش . نوعی کفش مخصوص روستائیان . و رجوع به چارغ و چارق و چاروق و کفش شود.
-
گل پاپوش
لغتنامه دهخدا
گل پاپوش . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که از ابریشم و گلابتون و مانند آن بر تیماج و سقلات کفش دوزند و هم از چوب سازند و در پاشنه ٔ کفش تعبیه کنند و گلهای عاج در آن پرچین نمایند و آنرا کوکب کفش نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به گل کفش شود.
-
کومخ
واژهنامه آزاد
نوعي کفش مخصوص که جنس ان تيماج الوان بخصوص سبز است.شکل ظاهري کفش شبيه نعلين نوک برگشته ميباشد و رويه و کناره هاي کفش را با نخهاي ابريشمي رنگي رودوزي و گلدوزي مي نمايند.
-
چمشک
لغتنامه دهخدا
چمشک . [ چ َ ش َ ] (اِ) مخفف چمشاک است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک و چمشاک است . (از جهانگیری ). کفش . (صحاح الفرس ). کفش و چیزی شبیه به چارق ولی اطراف آن ندوخته که از بیت المقدس آرند. مرادف چمشاک . (از رشیدی ). پاافزار. (از ا...
-
brogue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگی، کفش خشن و سنگین، لهجه محلی، پوتین، چکمه، کفش، چکمه سنگین پاشنهدار، فریب