کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاکرای
فرهنگ نامها
(تلفظ: pākrāy) دارای عقیده و نظر پاک ؛ (در قدیم) (به مجاز) آن که خردمندانه و درست میاندیشد ، دانا.
-
پاکرای
لغتنامه دهخدا
پاکرای . (ص مرکب ) که اندیشه ٔ پاک دارد. پاکیزه رای . صاحب رأی پاک . دانا. مقابل ناپاک رای : جهاندار گفتا بنام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .کنون هر که دارید پاکیزه رای ز قنّوج و ز دنبر و مرغ و مای ستاره شناسان کابلستان همه پاکرایان زابلستان...
-
واژههای همآوا
-
پاک رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی، مجاز] pākrāy ۱. کسی که اندیشۀ پاک داشته باشد؛ پاکیزهرای: ◻︎ اگر بخردی سوی توبه گرای / همیشه بُوَد پاکدین پاکرای (فردوسی۲: ۲۴۸۴).۲. دانا.
-
جستوجو در متن
-
پاک ضمیر
لغتنامه دهخدا
پاک ضمیر. [ ض َ ] (ص مرکب ) پاک اندیشه . پاکرای .
-
پاک طبع
لغتنامه دهخدا
پاک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) پاک سرشت . پاک نهاد : خواجه ٔ سیّد ستوده هنرخواجه ٔ پاک طبع پاکنژاد. فرخی .ای نیکنام ای نیکخوی ای نیکدل ای نیکروی ای پاک اصل ای پاکرای ای پاک طبع ای پاکدین .فرخی .
-
پس پرده
لغتنامه دهخدا
پس پرده . [ پ َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )پشت ِ پرده . شبستان . سرای . خانه . حَرَم : پس پرده ٔ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست . فردوسی .کرا در پس پرده دختر بوداگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی .پس پرده ٔ شهریار جهان سه ماهست...
-
پاک مغز
لغتنامه دهخدا
پاک مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) پاکرای . پاک اندیشه . که مغز و اندیشه ٔ پاک و درست دارد. زیرک . تیزهوش . تیزویر : که مهبود بد نام آن پاک مغزروان و دلش پر ز گفتار نغز. فردوسی .ولیکن یکی داستانست نغزمگر بشنود مردم پاک مغز. فردوسی .پرستنده ٔ بیشه و گاو نغزچن...
-
پاکیزه مغز
لغتنامه دهخدا
پاکیزه مغز. [ زَ / زِ م َ ] (ص مرکب ) پاک مغز. پاکرای . که مغز و اندیشه ٔ پاک و درست دارد. زیرک . تیزهوش . تیزویر. که عقل و فکر رسا دارد : یکی پرخرد مرد پاکیزه مغزکه بودش زبان پر ز گفتار نغز. فردوسی .ولیکن یکی داستانست نغزاگر بشنود مرد پاکیزه مغز. فر...
-
آهسته
لغتنامه دهخدا
آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه . فرخی .بس آهسته و چابک و بخردندز کنعان بامّ...
-
پاکدین
لغتنامه دهخدا
پاکدین . (ص مرکب ) صاحب دین پاک . آنکس که اعتقاد پاک دارد.راست دین . فرهودی . (برهان ). حنیف مقابل ناپاکدین . و بددین : و این [ مردم ماوراءالنهر ] مردمانیند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز و پاکدین . (حدود العالم ).بشنگل تو ای موبد پاکدین یکی نامه بنویس ...
-
پاکیزه رای
لغتنامه دهخدا
پاکیزه رای . [ زَ / زِ ](ص مرکب ) پاکرای . که اندیشه ٔ پاک دارد : چنین داد پاسخ بدو رهنمای که ای شاه پیروز پاکیزه رای . فردوسی .چو بشنید زرمهر پاکیزه رای سبک بند را برگرفتش ز پای . فردوسی .چو بی رنج باشی و پاکیزه رای ازو بهره یابی به هر دو سرای . فرد...
-
کدخدایی
لغتنامه دهخدا
کدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کدخدائی . صاحب چیزی .چیزداری . تمکن . تملک : آنچه رسم است که اولیاء عهد را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی ما را [ مسعود را ] فرمود [ محمود ] . (تاریخ بیهقی ).کدخداییم را ز دست گشاددست بر مال و ملک بنده نهاد. نظ...
-
آور
لغتنامه دهخدا
آور. [ وَ ] (نف مرخم ) مخفف آورنده : بارآور. برآور: درختی بارآور یا برآور. دین آور. سودائی زیان آور. معاملتی سودآور. شرم آور. ننگ آور : جهاندار گفتا به نام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .به ره هست چندانکه آید بکاردرختان بارآور سایه دار. فردوسی...