کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاژخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاژخ
/pāžax/
معنی
۱. آزار؛ مالش: ◻︎ پاسار میکند من و خوبان را / تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش (ناصرخسرو۱: ۲۸۷).
۲. پامال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاژخ
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) ( اِ.) مالش و آزار.
-
پاژخ
لغتنامه دهخدا
پاژخ . [ ژَ ](اِ) پازخ . مالش و آزار باشد. (برهان ) : پاسار میکند من و خوبان راتنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش . ناصرخسرو.ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کشم ز عشق پاژخ .عماد زوزنی .
-
پاژخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پازخ› [قدیمی] pāžax ۱. آزار؛ مالش: ◻︎ پاسار میکند من و خوبان را / تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش (ناصرخسرو۱: ۲۸۷).۲. پامال.
-
جستوجو در متن
-
پازخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāzax = پاژخ
-
پازخ
لغتنامه دهخدا
پازخ . [ زَ ] (اِ) رجوع به پاژَخ شود.
-
پاسار
لغتنامه دهخدا
پاسار. (اِ مرکب ) (از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده . رشیدی ). تیپا. لگد. (برهان ). || در اصطلاح نجاران ، تخته هائی که میان تُنُکه هافاصله شود. و نیز تخته ٔ زبرین و زیرین مِصراع . چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان ...