کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاچک
/pāčak/
معنی
سرگین خشکشدۀ گاو؛ تاپال؛ تپاله؛ پاوچک؛ غوشا؛ غوشاک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاچک
فرهنگ فارسی معین
(چ َ ) (اِمر.) پِهِن خشک شدة گاو؛ تپاله .
-
پاچک
لغتنامه دهخدا
پاچک . [ چ َ ] (اِ) سرگین خشک شده ٔ گاو. سرگین گاو که بدست پهن و خشک کنند سوختن را. غوشاک . غوشا. تپاله .
-
پاچک
لغتنامه دهخدا
پاچک . [ چ ِ ک ُ ] (اِخ ) فرانسوا.نقاشی اسپانیائی . مولد بسال 1571م . (978 هَ . ق .) در اشبیلیه . و وفات در سنه ٔ 1654م . (1064 هَ . ق .).
-
پاچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāčak سرگین خشکشدۀ گاو؛ تاپال؛ تپاله؛ پاوچک؛ غوشا؛ غوشاک.
-
جستوجو در متن
-
پاوچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāvčak = پاچک
-
پاشکو
لغتنامه دهخدا
پاشکو. [ ش ِ ] (اِخ ) فرانسوا. رجوع به پاچک ُ شود.
-
پاچل
لغتنامه دهخدا
پاچل . [ چ َ ] (اِ) پاچک . سرگین گاو.
-
پاوچک
لغتنامه دهخدا
پاوچک . [ چ َ ] (اِ) پاچک . (جهانگیری ). سرگین گاو خشک شده . (برهان ).
-
غوشاک
لغتنامه دهخدا
غوشاک . (اِ) محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند. (برهان قاطع). غوشا. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || سرگین خشک حیوانات . غوشا. غوشاد. غوشای . (بره...
-
غوشای
لغتنامه دهخدا
غوشای . (اِ) خوشه ٔ گندم . (صحاح الفرس ). خوشه ٔ گندم و جو. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). خوشه ٔ انگور و جو و گندم . (فرهنگ اوبهی ). خوشه ٔ جو و گندم ، خصوصاً خوشه هایی که پس از درودن در زمین باشد و مردمان درویش خوشه چین آنها را برچینند. (از ناظم الاطب...
-
اخثاءالبقر
لغتنامه دهخدا
اخثاءالبقر. [ اَ ئُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) پاچک دشتی . (لغات الطب از مؤیدالفضلا). در تحفه ٔحکیم مؤمن آمده : ب خاء معجمه سرگین گاو است ، در آخر اول گرم و در دوم خشک و محلل و جاذب و آشامیدن دو مثقال تا سه مثقال و نیم از سوخته ٔ او جهت استسقا و رفع...