کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاچه گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاچه گیری
لهجه و گویش تهرانی
بد خلقی،دعوا
-
واژههای مشابه
-
پاچَه
لهجه و گویش بختیاری
pâ-ča پاچه.
-
پاچه بُز،پاچه بُزی ،ابرو ()
لهجه و گویش تهرانی
کلفت و کوتاه،سیاه و ضخیم
-
کله پاچه
لغتنامه دهخدا
کله پاچه . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کله پاچه از هر حیوانی . (ناظم الاطباء). مجموع سر و پاچه های حیوان (مانند گوسفند). (فرهنگ فارسی معین ).- کله پاچه شدن ؛ مضطرب و سراسیمه شدن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پا...
-
کوتاه پاچه
لغتنامه دهخدا
کوتاه پاچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) به معنی کوتاه پای است که جانور شبیه گوزن است . (برهان ). نام جانور صحرایی که به قامت گوسفند یاکلان تر از آن باشد مانند گوزن . (آنندراج ). و رجوع به کوتاه پا و کوته پا و کوته پاچه شود. || (ص مرکب ) شخصی را گویند ک...
-
کوته پاچه
لغتنامه دهخدا
کوته پاچه . [ ت َه ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) مخفف کوتاه پاچه است که جانور شبیه به گوزن است . (برهان ). || (ص مرکب ) مرادف کوتاه بال و به معنی کوتاه قد، او را چل مردنیز خوانند. (آنندراج ؛ ذیل کوتاه پاچه ) : ز کوته پاچه محبوبی نیایدصنوبر دلفریب از سرفرا...
-
هم پاچه
لغتنامه دهخدا
هم پاچه . [ هََ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) باجناغ . هم ریش . دومرد که زنهایشان خواهر باشند. رجوع به هم ریش شود.
-
کله پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کله و پاچه› kallepāče ۱. مجموع سر و پاچههای یک گوسفند.۲. خوراکی آبدار که با کله و پاچۀ گوسفند تهیه میشود.
-
پاچه ورمالیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دِ) (ص مر.) (عا.) 1 - حقه باز. 2 - بی شرم .
-
پاچه خیزک
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) 1 - نوعی بازی با آتش . 2 - نوعی فشفه که به دور خود می چرخد، پاچه گزک ، پاچه خزک .
-
پاچه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کنایه از: آدم مردم آزار و مزاحم .
-
دست پاچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ یا چَ) (ص مر.) عجول ، شتابزده .
-
کله پاچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) (اِمر.) نوعی غذا که از کله و پاچه چهارپایان حلال گوشت به ویژه گوسفند تهیه می شود.
-
قلعه پاچه
لغتنامه دهخدا
قلعه پاچه . [ ق َ ع َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو درماهی بالابه گشان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 449 تن است . آب آن از قنا...