کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاچنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاچنگ
/pāčang/
معنی
۱. دریچه.
۲. روزن.
۳. سوراخ دیوار: ◻︎ مال فراز آری و نگاه نداری / تا ببَرند از در و دریچه و پاچنگ (ابوعاصم: شاعران بیدیوان: ۲۶۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
opening, orifice
-
جستوجوی دقیق
-
پاچنگ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) پای افزار، کفش .
-
پاچنگ
لغتنامه دهخدا
پاچنگ . [ چ َ] (اِ مرکب ) دریچه ٔ خرد. پاجنگ . پاژنگ : مال فرازآری و بکار نداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ . ابوعاصم .|| پای افزار. کفش . پوزار. پاهنگ .
-
پاچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاژنگ، پاژنگه› [قدیمی] pāčang ۱. دریچه.۲. روزن.۳. سوراخ دیوار: ◻︎ مال فراز آری و نگاه نداری / تا ببَرند از در و دریچه و پاچنگ (ابوعاصم: شاعران بیدیوان: ۲۶۳).
-
واژههای مشابه
-
ده پاچنگ
لغتنامه دهخدا
ده پاچنگ . [ دِه ْ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 11هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان . دارای 175 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔدشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیا...
-
جستوجو در متن
-
پاژنگ
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (اِمر.) نک پاچنگ .
-
پاهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) = پاسنگ . پاشنگ . پاچنگ . پازنگ . پاژنگ . پاجنگ : پای افزار، کفش .
-
پاژه
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) (اِمر.) 1 - پاچه . 2 - ساقه . 3 - پاچنگ .
-
پاژه
لغتنامه دهخدا
پاژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) پاچه . کراع . || پاچنگ . (جهانگیری ).
-
باجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک ۲. روزنه، گیشه ۳. شعبه، نمایندگی ≠ مرکز
-
پاژنگ
لغتنامه دهخدا
پاژنگ . [ ژَ ] (اِ مرکب ) بمعنی پاچنگ است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). پازنگ . پوزار. پای افزار.
-
ابوعاصم
لغتنامه دهخدا
ابوعاصم . [ اَ ص ِ ] (اِخ ) بوعاصم . در لغت نامه ٔ منسوب به اسدی دو بیت ذیل از او شاهد برای پاچنگ و مچاچنگ آمده است :مال فرازآری و نگاه بداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ مال رئیسان همه بسائل و زائرو آن تو بکفشگر ز بهر مچاچنگ .
-
پوزار
لغتنامه دهخدا
پوزار. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) شکسته ٔ پاافزار (از پا و افزار) کفش . پاپوش . چموش . پاچنگ . پازنگ . پاژنگ . پاچیله . پاهنگه . پای افزار. پایزار. و بالاخص کفش درشت و خشن و گنده و بددوخت روستائیان . اربی . پابزار. چارغ .- امثال :از پردویدن پوزار پاره می شو...
-
پاهنگ
لغتنامه دهخدا
پاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پاسنگ . پاچنگ . چیزی که در یک پله ٔ ترازو آویزند تا با پله ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده...