کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاچنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاچنامه
لغتنامه دهخدا
پاچنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پاژنامه . پاشنامه . نامی که پادشاهان به چاکران دهند تشریف او را.لقب . || همال و قرین . (رشیدی ) (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
پاشنامه
لغتنامه دهخدا
پاشنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پاچنامه . لقب . || قرین و همال . (برهان ). و رجوع به پاچنامه شود.
-
پاچناه
لغتنامه دهخدا
پاچناه . (اِ) در بعض فرهنگها بمعنی پاچنامه آورده اند.
-
پازنامه
لغتنامه دهخدا
پازنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) لقب . قِزی . علاقیه . قِزب . (منتهی الارب ). و رجوع به پاچنامه و پاژنامه شود.
-
پاژنامه
لغتنامه دهخدا
پاژنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پاچنامه . پازنامه . پاشنامه . لقب . || قرین و همال . (برهان ). و رجوع به پازنامه شود.
-
نزب
لغتنامه دهخدا
نزب . [ ن َ زَ ] (ع اِ) لقب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پازنامه .(منتهی الارب ). پاچنامه . (ناظم الاطباء). ج ، انزاب .
-
قزی
لغتنامه دهخدا
قزی . [ ق ِزْی ْ ] (ع اِ) لقب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پارنامه . (منتهی الارب ). لقب و پاچنامه . (ناظم الاطباء). گویند: بئس القزی هذا. (اقرب الموارد).
-
نقز
لغتنامه دهخدا
نقز. [ ن َ ق ِ ] (ع اِ) آب روشن و خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب صاف و خوشگوار. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || لقب و پارنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاچنامه . (ناظم الاطباء). نَقَز. (ناظم الاطباء).
-
برنامه
لغتنامه دهخدا
برنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: بر، پیشوند + نامه ) به معنی سرنامه ، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند.(برهان ) (آنندراج ). برنامج و برنامجه معرب آنست . (از آنندراج ). عنوان و لقب و دیباچه و آنچه بر سر ...
-
القاب
لغتنامه دهخدا
القاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَقَب . (اقرب الموارد) (آنندراج ). جمع لقب بمعنی بارنامه که دلالت بر مدح یا ذم کند، و فارسیان در محل مفرد استعمال کنند. (از آنندراج ). لقبها و پاچنامه ها و خطابهایی که برای توقیر و تعظیم کسی پیش ازاسم او ذکر میکنند. (ناظم ال...
-
لقب
لغتنامه دهخدا
لقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ...