کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاپیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاپیچ
/pāpič/
معنی
۱. هر چیزی که به پا بپیچند؛ آنچه به پا بپیچند.
۲. نواری که به ساق پا میپیچند؛ مُچپیچ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
puttee, shinguard
-
جستوجوی دقیق
-
پاپیچ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - نواری که به ساق پا پیچند، چارق . 2 - کنایه از: مزاحم .
-
پاپیچ
لغتنامه دهخدا
پاپیچ . (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پاتابه . بادیج . پالیک . || (نف مرکب ) پای پیچنده . به پای پیچنده . - عمل کسی پاپیچ او شدن ؛ نتیجه ٔ گناهی عاید او گردیدن .
-
پاپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāpič ۱. هر چیزی که به پا بپیچند؛ آنچه به پا بپیچند.۲. نواری که به ساق پا میپیچند؛ مُچپیچ.
-
پاپیچ
لهجه و گویش بختیاری
pâ-pič پاپیچ (نوارى پشمى به پهناى حدود 7 تا 10 سانتىمتر و بهطول 5/1 متر که در زمستان آن را روى پوتین، شلوار یا جوراب تا زانو پیچند).
-
جستوجو در متن
-
اصرار
فرهنگ واژههای سره
پافشاری، پاپیچ
-
پاتابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) نک پاپیچ .
-
puttees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پتو، مچ پیچ، پاپیچ
-
puttee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلاه گیس، مچ پیچ، پاپیچ
-
پاتوه
لغتنامه دهخدا
پاتوه .[ ت ُ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) پاتابه . پاپیچ . پاتاوه .
-
پتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patak نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود میپیچند؛ مچپیچ؛ پاپیچ.
-
پالیک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)= بالیک : پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند؛ پای افزار، کفش ، چارق ، شم ، پاپیچ ، پاتابه ، لفافه .
-
پاتابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایتابه، پاتاوه، پاتوه› pātābe ۱. کفش چرمی که بندهای آن دور ساق پا پیچیده میشود؛ چارق؛ پالیک.۲. نواری که به ساق پا میپیچند؛ پاپیچ.
-
پیچ
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) خم هر چیز کج . 2 - (اِ.) نوعی میخ . 3 - در ترکیب به معنی پیچنده ؛ پاپیچ . 4 - (ص مف .) در ترکیب به معنی پیچیده ؛ رختخواب پیچ .
-
مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: marg] marg ۱. مردن؛ موت.۲. [مجاز] نیستی؛ فنا.〈 مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک〈 مرگومیر: = مرگامرگ〈 مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.