کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاپتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاپتی
/pāpati/
معنی
۱. پابرهنه.
۲. [مجاز] لات.
۳. [مجاز] بیچیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاپتی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.)(عا.) تهی دست ، بی سر و پا.
-
پاپتی
لغتنامه دهخدا
پاپتی . [ پ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ،پابرهنه . || یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز.
-
پاپتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pāpati ۱. پابرهنه.۲. [مجاز] لات.۳. [مجاز] بیچیز.
-
پاپتی
لهجه و گویش تهرانی
پابرهنه،بی فرهنگ
-
واژههای مشابه
-
پاپَتى
لهجه و گویش بختیاری
pâ-pati پاپتى، پابرهنه.
-
جستوجو در متن
-
حافی
واژگان مترادف و متضاد
برهنهپا، پابرهنه، پاپتی
-
پافتی
واژهنامه آزاد
(گلپایگانی) پابرهنه، پاپتی.
-
پتی
لهجه و گویش تهرانی
برهنه(پاپتی= پا برهنه)/مخفف پتیاره=سلیطه/خالی ،تنها.دوغ()
-
پابرهنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. برهنهپا، بیکفش، پاپتی ۲. بیچیز، بینوا، تهیدست، ندار، یکلاقبا ۳. بیسروپا، پست
-
پای برهنه
لغتنامه دهخدا
پای برهنه . [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پابرهنه . پاپتی . حافی . (منتهی الارب ).- پای برهنه شدن ؛ و پای برهنه رفتن . تَنَعﱡم . (منتهی الارب ). حفوَة. (منتهی الارب ).
-
تهی پای
لغتنامه دهخدا
تهی پای . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص مرکب ) برهنه پای و بی کفش . (ناظم الاطباء). پابرهنه . پاپتی . حافی . برهنه پای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وهم تهی پای بسی ره نبشت هم ز درش دست تهی بازگشت . نظامی .تهی پای رفتن به از کفش تنگ بلای سفر به که در خانه ج...
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) شعبه ٔ دوم از ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). این شعبه به تیره های ذیل منقسم میگردد : پاپتی ، ابوالحسنی ، اردال ، پلنگی ، تکریتی ، حسانی ، کتی ، کویچه ، کلاریشی ، ولیشاهی ، شاه سواری ، خوشنامی ، ع...
-
پتی
لغتنامه دهخدا
پتی . [ پ َ ] (ص ) در تداول عامه ، ساده . تنها. تهی . خالی . بی خورش . خشک . کفْت ْ: نان پتی ، قفار. نان تهی . نان خالی . خبز کفت . (منتهی الارب ). آب ِ پتی ؛ آب ِ تهی . آب ِ خالی . آب ِ محض . دوغ پتی ؛ دوغ بی کره و روغن و بسیار آب . || برهنه . عور. ...