کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پاهک
/pāhak/
معنی
= باهک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاهک
لغتنامه دهخدا
پاهک . [ هََ ] (اِ) شکنجه . (اوبهی ) (رشیدی ) (جهانگیری ). شکنجه باشد و آن آزاریست که دزدان را کنند. (برهان ). و این صورت را اسدی در فرهنگ باباء موحده آورده و بیت ذیل را شاهد آن : دلمان چو آب بامی تنمان بهاربادی از بیم چشم حاسد کش کرده باد باهک . ابو...
-
پاهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāhak = باهک
-
جستوجو در متن
-
پاهکیدن
لغتنامه دهخدا
پاهکیدن . [ هََ دَ ] (مص ) شکنجه کردن . (برهان ) (رشیدی ). رجوع به پاهک شود.
-
پاهنگ
لغتنامه دهخدا
پاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پاسنگ . پاچنگ . چیزی که در یک پله ٔ ترازو آویزند تا با پله ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده...