کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پالیک
/pālik/
معنی
= پاتابه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پالیک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)= بالیک : پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند؛ پای افزار، کفش ، چارق ، شم ، پاپیچ ، پاتابه ، لفافه .
-
پالیک
لغتنامه دهخدا
پالیک . (اِ مرکب ) (شاید از «پا» بمعنی پای ، رِجل و«لیک » ادات نسبت باشد) شم . چارق . پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته . (لغت نامه ٔ اسدی ). پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته بموضع و در آذربایجان آنرا شم خوانند. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخ...
-
پالیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالیک، پالنگ› [قدیمی] pālik = پاتابه
-
جستوجو در متن
-
poalike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پالیک
-
پالک
لغتنامه دهخدا
پالک . [ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی پای افزار از چرم گاو. پالیک .
-
بالیک
لغتنامه دهخدا
بالیک . (اِ) پالیک . کفش . پاپوش چرمی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پای افزار چرمین . (فرهنگ اسدی ) : از خروبالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی می خواهم و اسب تازی . رودکی . و رجوع به پالیک شود.
-
چارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چارخ، چارق› čāroq نوعی کفش چرمی با بندها و تسمههای دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده میشود؛ پاتابه؛ پالیک.
-
پاتابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایتابه، پاتاوه، پاتوه› pātābe ۱. کفش چرمی که بندهای آن دور ساق پا پیچیده میشود؛ چارق؛ پالیک.۲. نواری که به ساق پا میپیچند؛ پاپیچ.
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (ترکی ، پسوند) در زبان آذری اداتی است نسبت را، چون : قوم لیک ، غیه لیک ، داش لیک ، ترلیک و امثال آن و صورت دیگر آن لاخ است در سنگلاخ و دیولاخ و غیره وعین آن در پالیک فارسی بجای مانده است : از خر و پالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی میخواهم و ...
-
پاپیچ
لغتنامه دهخدا
پاپیچ . (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پاتابه . بادیج . پالیک . || (نف مرکب ) پای پیچنده . به پای پیچنده . - عمل کسی پاپیچ او شدن ؛ نتیجه ٔ گناهی عاید او گردیدن .
-
پالنگ
لغتنامه دهخدا
پالنگ .[ ل َ / ل ُ ] (اِ مرکب ) کفش و پای افزار چرمی . (برهان ). پاچنگ . (شعوری ). || پای تابه . (رشیدی ). || دریچه ٔ کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند. (برهان ). بعض فرهنگ نویسان این لفظ را بفتح لام و با نون ساکن (جهانگیری ) (سروری ). (برهان ). و ب...
-
پاتابه
لغتنامه دهخدا
پاتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پاپیچ . چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک . بادیج .- پاتابه باز کردن در جائی ؛ رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القاء جران .- امثال : دیبا (اطلس ) کهنه شود اما پاتابه نشود ؛ آزاده مرد و شریف هرچند تهیدست ب...
-
علی قرط اندکانی
لغتنامه دهخدا
علی قرط اندکانی . [ ع َ ی ِ ق َ طِ اَ دُ ] (اِخ ) یکی از شعرای قرن چهارم و پنجم هَ . ق . است و ابیات ذیل از وی در لغت فرس اسدی (چ عباس اقبال ) به عنوان شاهد آمده است :ذیل لغت «پالیک » بمعنی پای افزار:از خز و پالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی میخوا...
-
چارق
لغتنامه دهخدا
چارق . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارغ .نوعی از پاافزار. (آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان .(غیاث ). چاروق . پوزار. پای افزار. پاپوش . چاموش . شم .پالیک . قسمی کفش . نوعی پاپوش . کفش درشت روستائیان . کفش های روستائیان از انبان کرده . نوعی کفش که از انبان کنند...