کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصفي
دیکشنری عربی به فارسی
مهذب , پالوده
-
refined
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصفیه شده، پالوده، لطیف، مهذب
-
فالوذ
لغتنامه دهخدا
فالوذ. (معرب ، اِ) فولاد. || پالوده ، که حلوائی است از آرد و شیر. (از منتهی الارب ). رجوع به فالوذج و فالوده و پالوده شود.
-
فالوذق
لغتنامه دهخدا
فالوذق . [ ذَ ] (معرب ، اِ) پالوده . حلوائی است که از آرد و شیره ترتیب دهند. (منتهی الارب ). رجوع به پالوده و فالوذ شود.
-
مروق
واژگان مترادف و متضاد
بادهبیدرد، پالوده، صاف، ناب ≠ درد
-
مروق
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) پالوده شده ، صاف شده .
-
رواک
لغتنامه دهخدا
رواک .[ رِ ] (ص ) خالص . صاف . پالوده شده . (از اشتینگاس ).
-
پالانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pālānidan ۱. فشردن.۲. پالوده کردن.۳. افزودن.
-
فالودق
لغتنامه دهخدا
فالودق . [ دَ ] (معرب ، اِ) معرب پالوده . (آنندراج ). اصل این کلمه در زبان پهلوی مختوم به «گ » بوده و در تعریب به قاف و گاه به جیم بدل شده است . رجوع به پالوده شود.
-
ناپالوده
لغتنامه دهخدا
ناپالوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غیرمصفی . غیرمروق . صافی نکرده . تصفیه نشده . مقابل پالوده . رجوع به پالوده شود: شهد، انگبین ناپالوده . (مهذب الاسماء).
-
زکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاک، پاکیزه، پالوده، مطهر ۲. پارسا، مهذب
-
بانیذ
لغتنامه دهخدا
بانیذ. (اِ) فانیذ. (دهار). قند پالوده . رجوع به فانیذ شود.
-
بوسایغ
لغتنامه دهخدا
بوسایغ. [ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) پالوده . ابوسایغ. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
آب بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābband ۱. کسی که یخ میسازد.۲. آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند.۳. (اسم) سد.
-
بوالعلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالعلاء] [قدیمی، مجاز] bol'alā ۱. کنیۀ پالوده.۲. کنیۀ هر مرد جاهل عالمنما.۳. [مجاز] احمق؛ نادان.