کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پالوده
/pālude/
معنی
۱. صافشده.
۲. پاکیزهشده؛ پاکشده از آلودگی: ◻︎ چُون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی: ۱/۳۶).
۳. (اسم) ‹فالوده› شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رندهشده درست میکنند: ◻︎ ملک نقل دهانآلوده میخورد / به امّید شکر پالوده میخورد (نظامی۲: ۲۴۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خالص، صاف، مروق، مصفا
۲. فالوده
۳. تباه، ضایع
۴. برگزیده، خلاصه ≠ ناپالوده
دیکشنری
aseptic, fine
-
جستوجوی دقیق
-
پالوده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خالص، صاف، مروق، مصفا ۲. فالوده ۳. تباه، ضایع ۴. برگزیده، خلاصه ≠ ناپالوده
-
پالوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) 1 - (ص مف .) صاف و پاک شده . 2 - پاک و مطهر. 3 - ( اِ.) از انواع دسرهای ایرانی .
-
پالوده
لغتنامه دهخدا
پالوده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) مصفّی . مروّق . پاک کرده از غش ّ. (اوبهی ). صاف و پاک شده . رائق . صافی . صافی کرده . پاک کرده . (صحاح الفرس ).- شراب پالوده ؛ شراب مروّق :بگوش خردور، دبیر کهن همی کرد پالوده سیم سخن . اسدی .زر آلوده کم عیار بودزر پالوده ...
-
پالوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pālude ۱. صافشده.۲. پاکیزهشده؛ پاکشده از آلودگی: ◻︎ چُون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی: ۱/۳۶).۳. (اسم) ‹فالوده› شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رندهشده درست میکنند: ◻︎ ملک نقل دهانآلوده میخو...
-
پالوده
دیکشنری فارسی به عربی
مصفي
-
واژههای مشابه
-
عسل پالوده
لغتنامه دهخدا
عسل پالوده . [ ع َ س َ ل ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عسل مصفی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عسل مصفی شود.
-
صحن پالوده
لغتنامه دهخدا
صحن پالوده . [ ص َ ن ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از اندام نهانی زن بکر است . (آنندراج از شرح سکندرنامه ). || در دو بیت ذیل نظامی «صحن پالوده » بمعنی صحن (بشقاب ، کاسه ) پالوده (فالوذج ) است . رجوع به پالوده شود : انگبین بروغن آلوده چرب و شیرین چو صحن پال...
-
clean ballast
ترازۀ پالوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آبی که به داخل مخازن نفتی کاملاً شسته و تمیزشده ریخته و حمل میشود
-
پالوده پز
لغتنامه دهخدا
پالوده پز. [ دَ / دِ پ َ ](نف مرکب ) آنکه پالوده پزد. (آنندراج ) : شهر را غربال کردم در طلب وآنگهی پالوده پز پیدا نشد.ظهوری .
-
پالوده خوری
لغتنامه دهخدا
پالوده خوری . [ دَ / دِ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن پالوده خورند.
-
پالوده فروش
لغتنامه دهخدا
پالوده فروش . [ دَ/ دِ ف ُ ] (نف مرخم مرکب )که پالوده فروشد. سرّاط. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
جستوجو در متن
-
فالوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fālude = پالوده
-
فالوذج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پالوده] ‹فالوذ، فالوذق› [قدیمی] fāluzaj = پالوده