کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پالودن
/pāludan/
معنی
۱. صاف کردن.
۲. پاک کردن.
۳. چیزی را از صافی یا غربال در کردن.
۴. ذوب کردن.
۵. ریختن.
۶. از میان برداشتن.
۷. (مصدر لازم) صاف شدن.
۸. (مصدر لازم) پاک شدن از آلودگی؛ پاکیزه شدن: ◻︎ ره داور پاک بنمودشان / از آلودگی سر بپالودشان (فردوسی: ۱/۷۶).
۹. (مصدر لازم) تراوش کردن.
۱۰. (مصدر لازم) ذوب شدن.
۱۱. (مصدر لازم) ریخته شدن.
۱۲. (مصدر لازم) از میان رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاکسازی، پاکشدن، تطهیر، زدایش، ستردن، صاف کردن ≠ آلودن
فعل
بن گذشته: پالود
بن حال: پالا
دیکشنری
cleanse, filter, filtrate, purify, refine, strain, sublimate
-
جستوجوی دقیق
-
پالودن
واژگان مترادف و متضاد
پاکسازی، پاکشدن، تطهیر، زدایش، ستردن، صاف کردن ≠ آلودن
-
پالودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) صاف کردن ، پاک کردن . 2 - تهی کردن . 3 - (مص ل .) پاکیزه شدن . 4 - (مص م .) تباه کردن ، ضایع کردن . 5 - (مص ل .) تباه شدن ، ضایع شدن . 6 - (مص م .) گداختن ، ذوب کردن ، به قالب ریختن سیم و زر و مانند آن . 7 - (مص ل .) تمام ...
-
پالودن
لغتنامه دهخدا
پالودن . [ دَ ] (مص ) ترویق . تصفیه . صافی کردن . صاف کردن . (رشیدی ) (برهان ). تصفیه کردن . مصفّی کردن . پالیدن . پالائیدن . از مصفاة گذرانیدن .از صافی گذرانیدن . از صافی یا غربال نرمه ٔ کوفته یاصافی چیزی را گرفتن و از زبره و دردی و خرّه جدا کردن . ...
-
پالودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: pālūtan] [قدیمی] pāludan ۱. صاف کردن.۲. پاک کردن.۳. چیزی را از صافی یا غربال در کردن.۴. ذوب کردن.۵. ریختن.۶. از میان برداشتن.۷. (مصدر لازم) صاف شدن.۸. (مصدر لازم) پاک شدن از آلودگی؛ پاکیزه شدن: ◻︎ ره داور پاک بنمودشان / از آلودگی...
-
پالودن
دیکشنری فارسی به عربی
اجهاد , نق
-
واژههای مشابه
-
خون پالودن
لغتنامه دهخدا
خون پالودن . [ دَ ] (مص مرکب ) خون فشاندن . خون دوانیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
پالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pālidan = پالودن
-
پاکیزه کردن
واژهنامه آزاد
پالودن.
-
نق
دیکشنری عربی به فارسی
پاک کردن , تصفيه کردن , پالودن
-
پالُنَّن
لهجه و گویش بختیاری
pâlonnan پالودن، از صافى گذراندن.
-
آلودن
واژگان مترادف و متضاد
آغشتن، آلودهکردن، کثیفکردن، ملوثکردن ≠ پالودن
-
پالایان
لغتنامه دهخدا
پالایان . (نف ، ق ) در حال پالودن .
-
برساو
واژهنامه آزاد
پالودن و آزاد کردن اشکال در معماری، انتزاعی کردن،